اکت مکتلغتنامه دهخدااکت مکت . [ اَ ک ِ م َک ِ ] (معرب ، اِ) دانه ٔ سیاه و بسیار سخت به بزرگی جوزبوا که حجرالولادة خوانند چه هرگاه زنی دشوار زاید در زیر وی دود کنند به آسانی خلاص شود و آنرا به شیرازی گن ابلیس یعنی ، خایه ٔ شیطان گویند و اگر بر درختی بندند که میوه ٔ آن ناپخته بیفتد دیگر نیفتد و آن
حاقدلغتنامه دهخداحاقد. [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حقد. کینه ورز. کینه ور. کین ور. بدخواه . بداندیش .
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح َ ] (ع مص ) کینه در دل گرفتن . سؤالظن فی القلب علی الخلائق لاجل العداوة. (تعریفات ). منتظر فرصت کین کشی بودن . || نباریدن باران . || برنیامدن چیزی از کان . (منتهی الارب ).
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح َ / ح َ ق َ / ح ِ ] (ع مص ) کینه گرفتن بر. (منتهی الارب ). کینه گرفتن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از مهذب الاسماء). کینه در دل گرفتن .
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح ِ ] (ع اِ) کینه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار). غضب ثابت . (اقرب الموارد). ضمد. (تاج المصادر بیهقی ). کین . (منتهی الارب ). اِحنة. غل . هو طلب الانتقام و تحقیقه ؛ ان الغضب اذا لزم کظمه لعجز عن التشفی فی الحال رجع الی الباطن و احتقن فیه فصار حقداً. (تعریفات ).
حقطلغتنامه دهخداحقط. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) سبکی جسم و بسیاری حرکت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سبکی تن .
اکتمکلغتنامه دهخدااکتمک . [ اَ ک ِ م َ ] (معرب ، اِ) اکت مکت . رجوع به اکت مکت و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
رکاکتلغتنامه دهخدارکاکت . [ رَ ک َ ] (ع اِمص ) یا رکاکة. سستی و ضعیفی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سستی . (ناظم الاطباء). سستی : رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین ). ضد جزالت . (یادداشت مؤلف ) : اگر آن را خلافی دارم ... به رکاکت رای منسوب گردم . (کلیله و دمنه ). ما به رکاکت
شاکتلغتنامه دهخداشاکت . [ ک َ ت َ ] (اِخ ) نام شخصی است که در نحو و شعر هند قدیم کتابی بنام شاکت داشته است . (ماللهند بیرونی ص 65).
شراکتلغتنامه دهخداشراکت . [ ش ِ ک َ ] (ع اِمص ) انبازی . از مصدرهای ساختگی است و در زبان عربی بجای آن مشارکة و شرکة بر وزن هجرة استعمال میشود. (از محیط المحیط). مولد از تازی ، انبازی و حصه داری و بهره داری . (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة و شرکت شود. || برادری و شراکت شخص مسیحی با مسیح یا با مسی
ژاکتلغتنامه دهخداژاکت . [ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام نوعی از لباس مردانه که در مواقع رسمی پوشند. || نام قسمی از لباس زنانه .
ساکتلغتنامه دهخداساکت . [ ک ِ ] (اِخ ) میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده و تا سال 1313 هَ . ق . حیات داشته است . او راست :در فصل بهار با یکی حور سرشت یک شیشه ٔ می بطرف جوی و لب کشت بهتر بود از کوث