اقتفالغتنامه دهخدااقتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) اقتفاء. پیروی و متابعت . (ناظم الاطباء). رجوع به اقتفاء شود.
اقتفاءلغتنامه دهخدااقتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در پی رفتن . (ناظم الاطباء). از پی رفتن .(منتهی الارب ) (آنندراج ): افتفی اثره ؛ در پی آن رفت .(منتهی الارب ). || خاص کردن چیزی را بچیزی . || بخش نهادن مهمان را. || برگزیدن . || بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزه ٔ آن درآوردن . (منتهی الارب
اکتفالغتنامه دهخدااکتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) بسنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). بس کردن به . بسندگی . (از یادداشت مؤلف ) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست . ناصرخسرو.و رجوع به ا
اکتفاءلغتنامه دهخدااکتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نگون کردن . (از مهذب الاسماء). نگونسار ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء). || برگردانیدن خنور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). نگون کردن
اقتفافرهنگ فارسی عمید۱. پیروی کردن؛ از پی رفتن؛ از پی کسی یا چیزی رفتن؛ پیروی.۲. (ادبی) مطابق وزن و قافیۀ شعر کسی شعر سرودن.
اِجْتَزَأَ بـِدیکشنری عربی به فارسیاکتفا کرد به , قناعت کرد به , راضي شد به , بسنده کرد به , قانع شد به
اکتفالغتنامه دهخدااکتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) بسنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). بس کردن به . بسندگی . (از یادداشت مؤلف ) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست . ناصرخسرو.و رجوع به ا
اکتفافرهنگ فارسی عمید۱. کفایت کردن.۲. بس دانستن.۳. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنانکه در این شعر: ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ـ رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مب
اکتفالغتنامه دهخدااکتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) بسنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). بس کردن به . بسندگی . (از یادداشت مؤلف ) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست . ناصرخسرو.و رجوع به ا
اکتفافرهنگ فارسی عمید۱. کفایت کردن.۲. بس دانستن.۳. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنانکه در این شعر: ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ـ رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مب