اکراهلغتنامه دهخدااکراه . [ اِ ] (ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به ستم بر کاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از مؤید الفضلاء). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). ا
اکراهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) کسی را بهزور و ستم به کاری واداشتن؛ کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن.۲. بیمیلی.۳. تنفر.
اقراحلغتنامه دهخدااقراح . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران آبله زده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آبله زده گردانیدن . (منتهی الارب ). || ریش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اقراعلغتنامه دهخدااقراع . [ اِ ] (ع مص )بازایستادن از کاری . (آنندراج ). || بازداشتن کسی را از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قرعه افکندن میان چند کس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرعه انداختن و قرعه زدن . پشک انداختن . || نزدیک منزل رسیدن مسافر. || بلگام زدن ستور تا با
اکراحلغتنامه دهخدااکراح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کِرح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کرح به معنی خانه ٔ پارسای ترسایان . (آنندراج ). و رجوع به کرح شود.
اکراعلغتنامه دهخدااکراع . [ اِ ] (ع مص ) بر صید خویش توانا کردن شکاری صیاد را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || به آب باران ایستاده رسیدن قوم . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آب باران ایستاده رسیدن قوم و وارد کردن شتران خود را بدان . (از اقرب الموارد). ||
اکیراحلغتنامه دهخدااکیراح . [ اُ ک َ ] (اِخ ) جایگاه چند که ترسایان در روز عید خود بدان جای شوند.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روستای کوچکی است در کوفه دارای خانه های کوچک که رهبانان در آن سکونت گرفتند. در نزدیکی آن دیرهای چندی است که یکی را دیر عبه و دیگری را دیر حنه گویند. (از اقرب الموار
اکراه کردنلغتنامه دهخدااکراه کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کراهیت نمودن . بیمیلی نمودن . نفرت کردن : چنان ز عدل تو با هم مخالفان صافندکه داغ سینه ز مرهم نمی کند اکراه .حاجی محمدجان قدسی (از آنندراج ).
اکراه کردنلغتنامه دهخدااکراه کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کراهیت نمودن . بیمیلی نمودن . نفرت کردن : چنان ز عدل تو با هم مخالفان صافندکه داغ سینه ز مرهم نمی کند اکراه .حاجی محمدجان قدسی (از آنندراج ).
اکراه داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شتن، اززیرکاری دررفتن، عار داشتن، مورد تحمیل قرار گرفتن، اخ کردن، میل نداشتن، امتناع کردن، ملاحظاتی داشتن، مخالفتکردن، اعتراض کردن، ضدیت کردن، اجتناب کردن، غفلت کردن