اکرهلغتنامه دهخدااکره . [ اَ رَه ْ ] (ع ن تف ) مکروه تر. کاره تر.- امثال : اکره من العلقم .اکره من خصلتی الضبع . (یادداشت مؤلف ).
اکرهلغتنامه دهخدااکره . [اَ رَ ] (اِخ ) اگره . از بلاد هند است و دارالعیش لقب آن است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). از شهرهای بزرگ شبه قاره ٔ هند در خطه ٔ بنگاله و 125 هزارگزی جنوب شرقی دهلی واقع است و آنرا اکبرشاه از سلاطین تیموری بنا کرد و
چهکرهلغتنامه دهخداچهکره . [ ] (اِ) شاید انبار و جای نگهداری چوب و چیزهای دیگر باشد : چهکره هائی که مملو از بان بود از رسیدن شرار اخگر بیکبار آتش گرفته ... زیاده بر هزار نفر... را سوخته . (مجمل التورایخ گلستانه ) .
حکرةلغتنامه دهخداحکرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ارزاق و هر مایحتاج عامه را که بقصد گران شدن و غلا خریده انبار کردن . در شرع آنگاه که موضوع احتکار محتاج الیه شود، حکره جائز نباشد و باید محتکر بفروش اجبار شود. لکن بها بر متاع او ننهند، مگر آنگاه که در قیمت طریق گزافه پیماید در آنحال حاکم نرخی معتدل تع
حکرةلغتنامه دهخداحکرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) روستایی است به طائف . یکی از مخالیف طائف . (معجم البلدان ).
اغرةلغتنامه دهخدااغرة. [ اَ رَ ] (اِخ ) معرب کلمه اکره که نام یکی از نواحی و بلاد هند است . رجوع به اکره شود.
ساکرهلغتنامه دهخداساکره . [ رِ ] (اِخ ) (تپه ٔ...) تپه ای بقرب شهر رم ، که بر روی آن عامه ٔ مردم رم در سالهای 493 و 448 ق . م . برای گرفتن حکومت از دست اشراف عقب نشینی کردند.
مذاکرهلغتنامه دهخدامذاکره . [ م ُ ک َ رَ ] (از ع اِمص ) مکالمه . گفتگو : در میان مذاکره وی را گفتم هر چند تو در روزگار سلطانان گذشته نبودی که شعر تو دیدندی . (تاریخ بیهقی ص 275).
کاکرهلغتنامه دهخداکاکره . [ ک ِ / ک َرَ ] (اِ) داروئی است که آن را عاقر قرحا خوانند. باه را زیاد کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). و آن بیخ گیاهی باشد و به عربی عودالقرح گویند. (برهان ). گویند اصل آن آکرکره بوده و لغت هندی است . (از آنندراج ).
هاکرهلغتنامه دهخداهاکره . [ رَ / رِ ] (ص ) الکن وآنکه در حرف زدن زبانش میگیرد. (برهان ) (ناظم الاطباء). جهانگیری نویسد: هاکره و هاکله ، کسی را گویند که در سخن گفتن زبانش میگرفته باشد و آن را به تازی الکن خوانند. مؤلف تاریخ معجم نظم نموده :</s
نفس فاکرهلغتنامه دهخدانفس فاکره . [ ن َ س ِ ک ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس عاقله است . (از فرهنگ علوم عقلی ص 598 از مصنفات افضل الدین ج 1 ص 72 رسا