اکوللغتنامه دهخدااکول . [ اَ ] (ع ص ) فراخ شکم . (دهار) (مهذب الاسماء).بسیارخورنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پرخور و ربوس و رزد و رژد و رس . (ناظم الاطباء). اکال . پرخور. پرخوار. جواظ. شکم خواره . شکم باره . رس . شکمو. شکم بنده . بسیارخوار. بُلَع. بسیارخورنده . (یادداشت م
اکوللغتنامه دهخدااکول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُکُل .خوراکیها. طعمه ها. (فرهنگ فارسی معین ) : یک زمین خرمی با عرض و طول اندر او بس نعمت و چندین اکول .مولوی .
اکوللغتنامه دهخدااکول .[ اَک ْ وَ ] (ع اِ) زمین بلند شبیه به کوه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حقوللغتنامه دهخداحقول . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حقلة. || ج ِ حقل . بُزَه ها و زمینهای ساده ٔ صالح زراعت . (از اقرب الموارد).
حقوللغتنامه دهخداحقول . [ ح ُ ] (ع مص ) حقلة. مبتلی شدن اسپ و اشتربه بیماری حقلة. (منتهی الارب ). رجوع به حقلة شود.
یاقوللغتنامه دهخدایاقول . (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دره گز با 168 تن سکنه . آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
عقوللغتنامه دهخداعقول . [ ع َ ] (ع ص ) خردمند و فهم کننده چیزی را. (منتهی الارب ). درک کننده و دریابنده امور را. (از اقرب الموارد). || داروی قابض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر دارو که شکم ببندد. داروی که شکم فروبندد. ج ، عَقولات . (یادداشت مرحوم دهخدا). و هو [ ینبوت ] عقول للبطن یتدا
اکولةلغتنامه دهخدااکولة. [ اَ ل َ ] (ع ص ) بز نازاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بزی که آنرا جهت خوردن فربه کنند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفند پرواری . (مهذب الاسماء). بز یا گوسپندی که فربه کنند خوردن را. پرواری .
اکولةلغتنامه دهخدااکولة. [ اُ ل َ ] (ع اِ) بزی که جهت شکار گرگ و نحو آن استاده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اکولوژیفرهنگ فارسی معین(اِ کُ لُ) [ فر. ] (اِ.) مطالعة روابط موجودات زنده با محیط و عادت ها و طرز زندگی آن ها، بوم شناسی ، بوم شناخت .(فره ).
اکولةلغتنامه دهخدااکولة. [ اَ ل َ ] (ع ص ) بز نازاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بزی که آنرا جهت خوردن فربه کنند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفند پرواری . (مهذب الاسماء). بز یا گوسپندی که فربه کنند خوردن را. پرواری .
اکولةلغتنامه دهخدااکولة. [ اُ ل َ ] (ع اِ) بزی که جهت شکار گرگ و نحو آن استاده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اکولوژیفرهنگ فارسی معین(اِ کُ لُ) [ فر. ] (اِ.) مطالعة روابط موجودات زنده با محیط و عادت ها و طرز زندگی آن ها، بوم شناسی ، بوم شناخت .(فره ).
تانتاکوللغتنامه دهخداتانتاکول . (اِ) مأخوذ از لاتن و در کتب علمی مستعمل است . ضمیمه ٔ متحرکی است که بسیاری از جانوران از جمله «مولوسک »ها و «انفوزوار»ها دارند و به جای آلت لامسه و فهم آنان بکار رود.- تانتاکول داران ؛ این جانوران فقط وقتی جوان هستند دارای مژه میباشند
کاکوللغتنامه دهخداکاکول . (اِ) بمعنی کاکل است که موی میان سر مردان و پسران و اسب و استر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کاکل شود. || اسم هندی شقاقل است . رجوع به شقاقل در مخزن الادویه شود.
قراکوللغتنامه دهخداقراکول . [ ق َ ] (اِخ ) در شمال چارجوی است . پوست بره ٔ بخارائی قراکولی معروف است . (الفهرست ) : و جغاتای و اوکتای به تماشای صید قوقو به قراکول آمدند. (جهانگشای جوینی ).
هاکوللغتنامه دهخداهاکول . (اِ) از جمله سمیات است و آن را مرگ موش گویند و به عربی تراب الهالک و سم الفار خوانند، و اهل عمل آن را زرنیخ سفید نامند. (برهان ). سم الفار ومرگ موش که زرنیخ سفید نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ماکوللغتنامه دهخداماکول . (ص ) گلوبنده و مردی قوی اندام و کارکن باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 316). به معنی شکم خواره و پرخور هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) : قلیه کردم زود و آوردمش پیش تا بخوردند آن دو ماکول نهنگ .<br