اکیدلغتنامه دهخدااکید. [ اَ ] (ع ص ) محکم و استوار. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). وثیق . استوار: سفارش اکید، دستور اکید. (یادداشت مؤلف ).
حاقدلغتنامه دهخداحاقد. [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حقد. کینه ورز. کینه ور. کین ور. بدخواه . بداندیش .
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح َ ] (ع مص ) کینه در دل گرفتن . سؤالظن فی القلب علی الخلائق لاجل العداوة. (تعریفات ). منتظر فرصت کین کشی بودن . || نباریدن باران . || برنیامدن چیزی از کان . (منتهی الارب ).
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح َ / ح َ ق َ / ح ِ ] (ع مص ) کینه گرفتن بر. (منتهی الارب ). کینه گرفتن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از مهذب الاسماء). کینه در دل گرفتن .
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح ِ ] (ع اِ) کینه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار). غضب ثابت . (اقرب الموارد). ضمد. (تاج المصادر بیهقی ). کین . (منتهی الارب ). اِحنة. غل . هو طلب الانتقام و تحقیقه ؛ ان الغضب اذا لزم کظمه لعجز عن التشفی فی الحال رجع الی الباطن و احتقن فیه فصار حقداً. (تعریفات ).
حقطلغتنامه دهخداحقط. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) سبکی جسم و بسیاری حرکت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سبکی تن .
اکیدرلغتنامه دهخدااکیدر. [ اُ ک َ دِ ] (اِخ ) لقب حاکم دومةالجندل . (منتهی الارب ). اکیدربن عبدالملک کندی نام پادشاه دومةالجندل مسیحی بود که بامر حضرت پیغمبر (ص ) خالدبن ولید او را نزد حضرت آورد و با قبول جزیه به کشور خود بازگشت تا در زمان ابوبکر از پیمان خویش سر باز زد و به دست همان خالدبن ول
اکیدهلغتنامه دهخدااکیده . [ اَ دَ ] (ع ص ) اکیدة. مؤنث اکید. به معنی استوار و محکم : اوامر اکیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اکید شود.
اکیداًلغتنامه دهخدااکیداً. [ اَ دَن ْ ] (ع ق ) بطور استواری و بطور استحکام . (ناظم الاطباء). بطور اکید و استوار: اکیداً ممنوع .
اکیدنهفرهنگ فارسی عمیدپستانداری تخمگذار، بومی استرالیا، با منقار دراز و بدن پوشیده از خار؛ خارپشت استرالیایی.
اکیدنالغتنامه دهخدااکیدنا. [ اِ ] (اِخ ) اکیدنه . شیطان خیالی است که نیم وی زن و نیم وی مار است . (از لاروس ).
اکیدرلغتنامه دهخدااکیدر. [ اُ ک َ دِ ] (اِخ ) لقب حاکم دومةالجندل . (منتهی الارب ). اکیدربن عبدالملک کندی نام پادشاه دومةالجندل مسیحی بود که بامر حضرت پیغمبر (ص ) خالدبن ولید او را نزد حضرت آورد و با قبول جزیه به کشور خود بازگشت تا در زمان ابوبکر از پیمان خویش سر باز زد و به دست همان خالدبن ول
اکیدهلغتنامه دهخدااکیده . [ اَ دَ ] (ع ص ) اکیدة. مؤنث اکید. به معنی استوار و محکم : اوامر اکیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اکید شود.
اکیداًلغتنامه دهخدااکیداً. [ اَ دَن ْ ] (ع ق ) بطور استواری و بطور استحکام . (ناظم الاطباء). بطور اکید و استوار: اکیداً ممنوع .
اکیدنهفرهنگ فارسی عمیدپستانداری تخمگذار، بومی استرالیا، با منقار دراز و بدن پوشیده از خار؛ خارپشت استرالیایی.
اکیدنالغتنامه دهخدااکیدنا. [ اِ ] (اِخ ) اکیدنه . شیطان خیالی است که نیم وی زن و نیم وی مار است . (از لاروس ).
میاکیدلغتنامه دهخدامیاکید. [ م َ ] (ع اِ) دوالها که بدان کوهه ٔ زین بندند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وک د) (آنندراج ). بندهایی که بدان جزءپیشین پالان شتر را به هم می بندند. (ناظم الاطباء).
مناکیدلغتنامه دهخدامناکید. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَکد و نَکَد و نَکِد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قوم مناکید؛ گروه بدفال دشوارخوی . (ناظم الاطباء). رجوع به نکد شود.
اماکیدلغتنامه دهخدااماکید. [ اَ ] (ع اِ) باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب ). باقیمانده های دیه ها. گویا ج ِ اُمکود باشد. (از اقرب الموارد).
تواکیدلغتنامه دهخداتواکید. [ ت َ ] (ع اِ) دوالها که بدان کوهه ٔ زین بندند. «تآکید» بالهمزة کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ظاهراً مانند تعاشیب مفرد ندارد. (از اقرب الموارد). اَکائِد. تَآکید. مَیاکید. || ج ِ توکید. تأکیدات . (ناظم الاطباء).