ایازیلغتنامه دهخداایازی . [ اَ ] (اِ) برقع سیاهی که زنان بر پشت چشم بندند. (آنندراج ) (برهان ). نوعی ازبرقع باشد که اکثر سیاه رنگ شده و زنان بر روی کشندو آنرا چشم آویز نیز گویند. (جهانگیری ) : شفق غلاله ٔ خورشید ارغوانی دوخت چو زهره بست ایازی عنبرین بر چشم .
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َ جی ی ] (ع ص ) سزاوار. حَجِن . (منتهی الارب ). درخور. لایق . ازدر. حری . جدیر.قمین . خلیق . قابل . || عاقل . دانا. (ناظم الاطباء). || حریص . راغب . (ناظم الاطباء).
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َج ْ جی ] (اِخ ) حگی . حجی نبی ، نام کتابی از تورات . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ایاسیلغتنامه دهخداایاسی . [ اَ ] (اِ) ایازی که نوعی برقع سیاه است که زنان بر روی کشند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع به ایازی شود.
باغ سفیددارلغتنامه دهخداباغ سفیددار. [ غ ِ س ِ ] (اِخ ) نام باغی بوده است به هرات : بعد از سه سال باز او را [ مولانا ایازی را ] در باغ سفیددار دیدم که شعر خود را بر مردم مجلس میخواند. (از مجالس النفایس ص 217).
گپفرهنگ فارسی عمیدحرف؛ سخن؛ کلمه.⟨ گپ زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حرف زدن؛ سخن گفتن: ◻︎ هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲: ۳۱۹).
آیازلغتنامه دهخداآیاز. (اِخ ) ایاز. آیازاویماق . نام غلام محمودبن سبکتکین . این غلام برای کثرت فِراست و هوش و جنگجوئی و هم زیبائی و جمال محبوب سلطان بود : نکند کار تیر آیازی شل هندی ّ و نیزه ٔ تازی . ابوالفرج رونی .کاندر این راه جم
چشم آویزلغتنامه دهخداچشم آویز. [ چ َ/ چ ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی باشد سیاه و شبکه دار که از موی دم اسب بافند و زنان آنرا مانند نقاب از پیش چشم آویزند. چیزی باشد که از موی مشبک بافند وزنان آن را پیش چشم خود آویزند تا مردم ایشان را نبینند و ایشان همه چیز را
پایازیلغتنامه دهخداپایازی . (ص ) سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند. (برهان ). و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند:دور بادا شده از خانه و کاشانه ٔ توبوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی . سوزنی .سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی ن