ایبکلغتنامه دهخداایبک . [ ب َ ] (اِ) بت را گویند و بعربی صنم خوانند. (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). بت . صنم . || بمجاز به معنی معشوق . (غیاث ) (آنندراج ) : در گوشه ٔ نه گردون تو دوش قنق بودی مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی . مولوی .
ایبکلغتنامه دهخداایبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام غلامی از غلامان سلطان شهاب الدین غوری که در دهلی پادشاهی کرده و کتاب تاج المآثر بنام اوست . آخر از اسب افتاد و درگذشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به قطب الدین آیبک و آی بیک قطب الدین شود.
حبکلغتنامه دهخداحبک . [ ح َ ] (ع مص ) تیز دادن . گوزیدن . || حبک در بیع؛ رد کردن آن . || حبک ثوب ؛ نیکو بافتن جامه را. نیک بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بستن . || استوار و نیکو کردن هر چیزی . استوار کردن . (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ). || گردن زدن . || بریدن .بریدن گردن . رجوع به ذ
حبکلغتنامه دهخداحبک . [ ح ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ حَبیکَه و حِباک . راهها به کوه . راهها به آسمان . راههای آسمان . (ترجمان جرجانی ) (مهذب الاسماء). راههای ستارگان . || راهها به جامه . || موی مجعد. (غیاث اللغة) (آنندراج ). شکن آب . (آنندراج ). || شکن زره . || ریگ توده . (آنندراج ). || ذوالحبک ؛ آس
قلعه ٔ ایبکلغتنامه دهخداقلعه ٔ ایبک . [ ق َ ع َ ی ِ اَ ب َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ اتک ) قلعه ٔ مشهوری است به بلخ . رجوع به تاریخ شاهی ص 326 شود.
حسام الدین ایبکلغتنامه دهخداحسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) ختائی . از معاصرین غازان خان است و او را مفسد خوانده است . (تاریخ غازانی صص 42 - 43).
حسام الدین ایبکلغتنامه دهخداحسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) علی خطیب . از امرای کرمان و در کدورتی که میان اتابک محمد و چفرانه واقع شد، مجروح گشت . (تاریخ افضل ص 85).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن آیبک بن ترکمانی صالحی ، ملقب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
علی ترکمانیلغتنامه دهخداعلی ترکمانی . [ ع َ ی ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) ابن آیبک ترکمانی صالحی ، ملقّب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
علی صالحیلغتنامه دهخداعلی صالحی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن آیبک ترکمانی صالحی . ملقب به نورالدین و ملقب به منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام . رجوع به علی بحری (ابن آیبک ...) شود.
حسام الدین ایبکلغتنامه دهخداحسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) ختائی . از معاصرین غازان خان است و او را مفسد خوانده است . (تاریخ غازانی صص 42 - 43).
حسام الدین ایبکلغتنامه دهخداحسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) علی خطیب . از امرای کرمان و در کدورتی که میان اتابک محمد و چفرانه واقع شد، مجروح گشت . (تاریخ افضل ص 85).
قلعه ٔ ایبکلغتنامه دهخداقلعه ٔ ایبک . [ ق َ ع َ ی ِ اَ ب َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ اتک ) قلعه ٔ مشهوری است به بلخ . رجوع به تاریخ شاهی ص 326 شود.