ایرمانلغتنامه دهخداایرمان . (اِ) در اوستا «ایریامن » که بطبقه ٔ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد. این کلمه در ادبیات پهلوی «ائرمان » ، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده . بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است . در سانسکریت و اوستا «ا
ایرمانفرهنگ فارسی عمیدمهمان؛ مهمان ناخوانده؛ طفیلی: ◻︎ دل دستگاه توست به دست جهان مده / کاین گنجخانه را ندهد کس به ایرمان (خاقانی: ۳۰۹).
حرمیانلغتنامه دهخداحرمیان . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان ، در 10هزارگزی جنوب خاوری ده شیخ . کوهستانی و گرمسیر است . دارای 150 تن سکنه ٔ سنی است . زبانشان کردی است . آب آن از رودخانه ٔ انجیرب
چارمانلغتنامه دهخداچارمان . (اِخ ) مؤلف مرآب البلدان نویسد: و نیزچارمان اسم یکی از دهات طبرستان بوده چنانکه در تاریخ ظهیرالدین مسطور است . (مرآت البلدان ج 4 ص 51).
چارمانلغتنامه دهخداچارمان . (اِخ ) نام موضعی . مؤلف مرآت البلدان نویسد: در استیلای عرب بر عجم و فرار یزدجردبن شهریار به ری «باو» نامی از اهل طبرستان از اولاد ملوک عجم که ملتزم رکاب یزدجرد بود مرخصی حاصل نموده که به طبرستان رفته آتشکده ٔ آنجا را زیارت نماید و بعد ازورود قشون عرب به مملکت ری و ا
آرمانلغتنامه دهخداآرمان . (اِخ ) نامی از نامهای مردان : چو کردوی شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه وْ آرمان نشستند با شاه ایران برازبزرگان فرزانه ٔ رزم ساز.فردوسی .
ایرمانخانهلغتنامه دهخداایرمانخانه . [خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ عاریتی این جهان . (شرفنامه ) (مؤید الفضلا). ایرمان سرای . (ناظم الاطباء).
ایرمانیلغتنامه دهخداایرمانی . (حامص ) خانه ٔ عاریتی : چو داری در خراسان مرزبانی چرا جویی دگر جا ایرمانی . (ویس و رامین ).تو خود گیر کاندر جهان دیر مانی چو بنیاد بر خانه ٔ ایرمانی .(از تاریخ گزیده ).
ایرمان خورلغتنامه دهخداایرمان خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) حسرت خورنده . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). حسرت خوار. (شرفنامه ) (مؤید الفضلا).
ایرمان سرالغتنامه دهخداایرمان سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) ایرمان سرای . خانه و سرای عاریتی . (برهان ). خانه ٔ کرایه ای و عاریتی . (ناظم الاطباء). ایرمان سرای مهمان سرای مستعمل است : یارب چه ناخلف پسری کز وجود تودارالخلافه ٔ پدر است ایرمانسرای . خاقا
اعارهفرهنگ فارسی معین(اِ رِ) [ ع . اعارة ] (مص م .) عاریت دادن چیزی را به کسی ، به عاریت سپردن ، ایرمان دادن .
آرمان سرالغتنامه دهخداآرمان سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) آرمان سرای . سرای حسرت . این جهان . ایرمان سرای .
وارونالغتنامه دهخداوارونا. (اِخ ) از خداوندان هندو. در کتاب یشتها تألیف آقای پورداود چنین آمده است : اهورامزدای ایرانیان مانند زئوس یا ژوپیتر از پروردگاران طبیعت نیست در واقع به هیچیک از پروردگاران اقوام قدیم شباهتی ندارد نه با خدایان سومر و آکاد و آشور و بابل (فنیقی ) و مصر و نه با پروردگاران
ناخلفلغتنامه دهخداناخلف . [ خ َ ل َ ] (ص مرکب ) کودک بدرفتار و بی ادب . نااهل . نالایق . (آنندراج ). شریر. بدذات . (ناظم الاطباء). فرزند غیرصالح . فرزند بد : بنگر چه ناخلف پسری کز وجودتودارالخلافه ٔ پدر است ایرمان سرا. خاقانی .و مقا
ایرمان خورلغتنامه دهخداایرمان خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) حسرت خورنده . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). حسرت خوار. (شرفنامه ) (مؤید الفضلا).
ایرمان سرالغتنامه دهخداایرمان سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) ایرمان سرای . خانه و سرای عاریتی . (برهان ). خانه ٔ کرایه ای و عاریتی . (ناظم الاطباء). ایرمان سرای مهمان سرای مستعمل است : یارب چه ناخلف پسری کز وجود تودارالخلافه ٔ پدر است ایرمانسرای . خاقا
ایرمانخانهلغتنامه دهخداایرمانخانه . [خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ عاریتی این جهان . (شرفنامه ) (مؤید الفضلا). ایرمان سرای . (ناظم الاطباء).
ایرمانیلغتنامه دهخداایرمانی . (حامص ) خانه ٔ عاریتی : چو داری در خراسان مرزبانی چرا جویی دگر جا ایرمانی . (ویس و رامین ).تو خود گیر کاندر جهان دیر مانی چو بنیاد بر خانه ٔ ایرمانی .(از تاریخ گزیده ).
ایرمان سرافرهنگ فارسی عمید۱. مهمانسرا؛ مهمانخانه: ◻︎ بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو / دارالخلافهٴ پدر است ایرمانسرا (خاقانی: ۱۵).۲. خانۀ عاریه.۳. [مجاز] دنیا.