ایشلغتنامه دهخداایش . [ اَ ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است . و ایش حالکم ؛ چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد : قول بنده ایش شأاﷲ کان بهر آن نبود که منبل شو روان . مولوی .چون بگویند ایش
گاز همراهassociated gas, gas-cap gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
گاز حقیقیreal gas, imperfect gasواژههای مصوب فرهنگستانگازی که به علت برهمکنش بین مولکولی، خواص آن با خواص گاز آرمانی متفاوت است
گاز محلولsolution gas, dissolved gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازی مخازن نفت که، بهدلیل بالا بودن فشار در مخازن، در هیدروکربنهای مایع حل شدهاند
گاز کاملperfect gas, ideal gas 2واژههای مصوب فرهنگستانگاز حقیقی بسیار رقیقی که نیروهای بین مولکولی آن بسیار کم است
ایشانلغتنامه دهخداایشان . (ضمیر) پهلوی ، «اوشان » جمع «او» (او، اوی ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ضمیری است نسبت به ذوی العقول به طریق تعظیم و جمع نیز استعمال کنند. (برهان ) (از انجمن آراء). ضمیر شخصی منفصل (جمع ذوی العقول ) که برای تعظیم مفرد نیز استعمال شود. گاه «ایشان » را به «ایشانان » جم
ایشاملغتنامه دهخداایشام . (ع مص ) (از «وش م ») رنگین شدن گرفتن انگور بعد رسیدن یا نرم و نیکو گردیدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پستان کردن دختر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). پستان کردن و برآمدن پستان زن . (ازناظم الاطباء). || گیاه برآوردن . (منتهی الارب )
ایشکلغتنامه دهخداایشک . [ ش َ ] (ترکی ، اِ) خر. الاغ . اِشک :نزد خر خرمهره و گوهر یکیست آن ایشک رادَر دُر و دریا شکیست . مولوی (مثنوی چ خاور ص 367).زر نابش فتد بکف ایشک بخرد توبره برای ایشک .دهخد
ایشوعلغتنامه دهخداایشوع . (اِخ ) پس خدای تعالی صورت عیسی را به ایشوع افکند. مهتر جهودان او را بگرفتند و هر چند که گفت من ایشوعم سود نداشت ، و بر دارش کردند و نزدیک جهودان و بعضی ترسایان چنانست که او عیسی بود، قوله تعالی : و ماقتلوه و ماصلبوه و لکن شبه لهم : و ایشوع هفت
ارض محروثةدیکشنری عربی به فارسیزرد کمرنگ , غيره مزروع (زمين) , ايش , زمين شخم شده و نکاشته , باير گذاشته , ايش کردن شخم کردن
fallowsدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو می ریزد، ایش، زمین شخم شده و نکاشته، ایش کردن، شخم کردن، خیش زدن، خیش کشیدن
fallowدیکشنری انگلیسی به فارسیچوپان، ایش، زمین شخم شده و نکاشته، ایش کردن، شخم کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، زرد کمرنگ، غیر مزروع، بایر گذاشته
ایشانلغتنامه دهخداایشان . (ضمیر) پهلوی ، «اوشان » جمع «او» (او، اوی ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ضمیری است نسبت به ذوی العقول به طریق تعظیم و جمع نیز استعمال کنند. (برهان ) (از انجمن آراء). ضمیر شخصی منفصل (جمع ذوی العقول ) که برای تعظیم مفرد نیز استعمال شود. گاه «ایشان » را به «ایشانان » جم
ایشاملغتنامه دهخداایشام . (ع مص ) (از «وش م ») رنگین شدن گرفتن انگور بعد رسیدن یا نرم و نیکو گردیدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پستان کردن دختر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). پستان کردن و برآمدن پستان زن . (ازناظم الاطباء). || گیاه برآوردن . (منتهی الارب )
ایشکلغتنامه دهخداایشک . [ ش َ ] (ترکی ، اِ) خر. الاغ . اِشک :نزد خر خرمهره و گوهر یکیست آن ایشک رادَر دُر و دریا شکیست . مولوی (مثنوی چ خاور ص 367).زر نابش فتد بکف ایشک بخرد توبره برای ایشک .دهخد
درایشلغتنامه دهخدادرایش . [ دَ ی ِ] (اِمص ) اسم مصدر از دراییدن . تأثیر. اثر کردن . (برهان ) (آنندراج ). سرایت . (ناظم الاطباء) : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش چو گرگ طرازی .مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38
پیدایشلغتنامه دهخداپیدایش . [پ َ / پ ِ ی ِ ] (اِمص ) اسم از پیدا شدن . و از آن مشتقی نیست . اسم مصدر از پیدا شدن . عمل پیدا شدن . ظهور. تکون . تکوین . || سِفْر پیدایش ؛ سِفْر تکوین . (تورات ) «یعنی کتاب موجود شدن و یا خلقت ممکنات . نخستین کتابی است از کتب عهد ع
پیرایشلغتنامه دهخداپیرایش . [ را ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر پیراستن . عمل پیراستن . پیراهش . (برهان ). تحلی . مطلق زینت کردن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345).قبای زر چو در پیرای
پیمایشلغتنامه دهخداپیمایش . [ پ َ / پ ِ ی ِ ] (اِمص ) کار پیماینده . || اسم از پیمودن . کیلة. (منتهی الارب ).اندازه گیری . عمل پیمودن و اندازه کردن : ز هر مرز هر کس که دانا بدندبه پیمایش اندر توانا بدند. فرد
خایشلغتنامه دهخداخایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم است از مصدر «خاییدن » به معنی عمل جویدن و عمل زیر دندان نرم کردن . عمل پاره پاره کردن چیزی در زیر دندان .