ایقاظلغتنامه دهخداایقاظ. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یقظ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : همچو آن اصحاب کهف از راه جودمی چرم ز ایقاظ نی بل هم رقود.مولوی .
ایقاظلغتنامه دهخداایقاظ. (ع مص ) (از «ی ق ظ») بیدار کردن از خواب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیدار کردن . (غیاث اللغات ).|| گرد برانگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
اقیاظلغتنامه دهخدااقیاظ. [ اَق ْ ] (ع اِ) ج ِ قیظ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ قیظ، بمعنی شدت گرمای تابستان . (آنندراج ). رجوع به قیظ شود.
اکیاشلغتنامه دهخدااکیاش . [ اَک ْ ] (ع ص ، اِ) نوعی از جامه که رشته اش را دوباره ریسند همچو خز و پشم و جامه ٔ هیچ کاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عکازدیکشنری عربی به فارسیچوب زير بغل , عصاي زير بغل , محل انشعاب بدن انسان (چون زير بغل وميان دوران) , دوشاخه , هر عضو يا چيزي که کمک ونگهدار چيزي باشد , دوقاچ جلو وعقب زين , باچوب زيربغل راه رفتن , دوشاخه زير چيزي گذاشتن
عکازلغتنامه دهخداعکاز. [ ع ُک ْ کا ] (ع اِ) عصای دارای نیزه . (ناظم الاطباء). عصا که در انتهای آن سرنیزه باشد و شخص بر آن تکیه کند. عنزة. عکازة. و رجوع به عکازة و عنزة شود. || عصای اسقف نزد مسیحیان . (از اقرب الموارد). و رجوع به عکازة شود.
داغستانیلغتنامه دهخداداغستانی . [ غ ِ ] (اِخ ) خلیل افندی بن یحیی . از مردم اواخر قرن 3 هَ . ق . او راست : استعمال المریدین و ایقاظ الطالبین - فی بیان کیفیة الطریقة النقشبندیة (تصوف ) طبع حجر سال 1300. (معجم المطبوعات العربیة).<b
آگاهانیدنلغتنامه دهخداآگاهانیدن . [ دَ ] (مص ) اِعلام . تنبیه . اذان . تنبئه . اخطار. اِشعار. ایذان . ازکان . ایقاظ. تعریف . انهاء. تخبیر. اِخبار. انباء. آگاهاندن . آگهانیدن . آگهاندن . مطلع کردن . خبر دادن . تأذّن . اطلاع دادن . مستحضر ساختن . آگاه کردن . تمئنه : بیامدم ت
صفایحیلغتنامه دهخداصفایحی . [ ص َ ی ِ ] (اِخ ) شیخ اسماعیل افندی ، وی چندی قضاوت تونس داشت . او راست : ایقاظ الاخوان لدسائس الاعدا، و ما یقتضیه حال الزمان که در آن حقیقت ملک و اصناف آن و معنی خلافت و امامت را بیاورده است . این کتاب به سال 1333 در مطبعه ٔ نظامی
یقظلغتنامه دهخدایقظ. [ ی َ ق ِ ] (ع ص ) بیدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (نصاب الصبیان ). رجل یقظ؛ مرد بیدار. ج ، ایقاظ. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). || هوشیار. باهوش . (یادداشت مؤلف ). مرد زیرک و هوشیار. (از ناظم الاطباء). هشیار. (من
عکبریلغتنامه دهخداعکبری . [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) عبدالجباربن عبدالخالق بن محمد، مکنی به ابومحمد و مشهور به جلال الدین . مفسر و از فقیهان حنبلی بود. به سال 619 هَ . ق . در بغداد متولد شد و مدتی در المستنصریه تدریس کرد و مدتی نیز نزد بدرالدین صاحب موصل بسربرد و به س