ایقانلغتنامه دهخداایقان . (ع مص ) (از «ی ق ن ») به یقین دانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24). بی گمان دانستن و بی گمان شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : مکان علمست نفست را زبا
حقانیلغتنامه دهخداحقانی . [ ح َق ْ قا نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به حق . مطابق با حق : حکم حقانی امر این است که ... حقانیش این است که این مال را به او دهند.
حکانلغتنامه دهخداحکان . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 15 هزارگزی جنوب آوج و 12 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است کوهستانی سردسیری . دارای 570 تن سکنه م
حیقانلغتنامه دهخداحیقان . [ ح َ ی َ ] (ع مص ) حَیق است در همه ٔ معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیق شود.
حیکانلغتنامه دهخداحیکان . [ ح َ ی َ ] (ع مص ) حیک . خرامیدن و گرازان رفتن و دوش و تن جنبانیدن در رفتن . (منتهی الارب ). تکبر کردن : فهو حائک و حَیّاک و حیکانة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تأثیر کردن سخن در دل . (منتهی الارب ). || کار کردن شمشیر. رجوع به حیک شود.
چاپاقانلغتنامه دهخداچاپاقان . (اِخ ) دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع در 30 هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و 6 هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر به اردبیل . جلگه ، معتدل با 631 تن
یقینفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطلاع، اطمینان، اعتقاد، ایقان، باور، بصیرت ۲. بیشبهه، بیگمان، حتمی، قطع، مسلم
باورفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتقاد، ایقان، ایمان، عقیده ۲. باورداشت، برداشت ۳. پذیرش، قبول ۴. زعم، گمان
بیقینلغتنامه دهخدابیقین . [ ب ِ ی َ قی ] (ق مرکب ) بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء): استیقان ؛ بیقین دانستن . ایقان ؛ بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن ). رجوع به یقین شود.
خایقانلغتنامه دهخداخایقان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در هفت هزارگزی شمال مشهد و سه هزارگزی خاور کارخانه ٔ قند آبکوه . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل . دارای 100 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آن از قنات
وایقانلغتنامه دهخداوایقان . (اِخ ) دهی از دهستان خانیه ٔ بخش شبستر شهرستان تبریز، شش کیلومتری جنوب شبستر، چهارکیلومتری شوسه ٔ صوفیان و سلماس . جلگه ای و هوای آن معتدل است . دارای 2800 تن سکنه ٔ شیعه . آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل
طایقانلغتنامه دهخداطایقان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان اراضی بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری قم متصل به جاده ٔ قم اصفهان . جلگه ٔ کنار رودخانه وسردسیر با 600 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، پن
طایقانلغتنامه دهخداطایقان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان پشت گدار بخش حومه ٔ شهرستان محلات ، واقع در 18هزارگزی شمال محلات و 18هزارگزی باختر راه شوسه ٔ قم به اصفهان . کوهستانی و سردسیری است با 600
طایقانلغتنامه دهخداطایقان . (اِخ ) یکی از قرای بلخ در خراسان است . (معجم البلدان ). رجوع به طایکان و طائقان شود.