ایلقیلغتنامه دهخداایلقی . (اِ) رمه ٔ اسبان . ایلخی . (ناظم الاطباء). رجوع به ایلخ و ایلخه و ایلخی شود.
ایلخلغتنامه دهخداایلخ . (ترکی ، اِ) گله ٔ اسبان . لفظ ترکی است و از بعضی ترکان ایلخی بزیادت یاء تحتانی در آخر مسموع افتاد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به ایلخی شود.
یلخیلغتنامه دهخدایلخی . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) ایلخی . سیله . فسیله . گله ٔ اسب و استر. رمه ٔ اسب . (از یادداشت مؤلف ).- یلخی بار آمدن ؛ بی مربی بزرگ شده بودن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ایلخی و مترادفات دیگر شود.