اینجالغتنامه دهخدااینجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) این مکان . این موضع. این محل . ایدر. هنا. هیهنا : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شود خوار. دقیقی .همان طوس و نوذر در آن بستهیدکجا پیش اسب من اینجا رسید. <p class=
آنجالغتنامه دهخداآنجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) از اسماء اشاره بجائی دور چون ثَم َّ و هنا و هنالک در زبان عرب : از آنجا به نزدیک مادر دوان بیامد چو خورشید روشن روان . فردوسی .چو آنجارسید آن گرانمایه شاه پذیره شدش پهلوان سپاه . <
هنزالغتنامه دهخداهنزا. [ هََ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . دارای دوهزار تن سکنه و شامل 51 آبادی . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول عمده ٔ دهستان غله ، حبوب و لبنیات است . مرکز دهستان قریه ٔ هنزا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
اینجانبلغتنامه دهخدااینجانب . [ جا ن ِ ] (ق مرکب ، ضمیر مرکب ) (مرکب از: این + جانب ) این طرف . این سو. (فرهنگ فارسی معین ). این کنار و این طرف . (ناظم الاطباء) || ضمیر شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد. (فرهنگ فارسی معین ).
هنادیکشنری عربی به فارسیاينجا , در اينجا , در اين موقع , اکنون , در اين باره , بدينسو , حاضر , در اين
اینجانبلغتنامه دهخدااینجانب . [ جا ن ِ ] (ق مرکب ، ضمیر مرکب ) (مرکب از: این + جانب ) این طرف . این سو. (فرهنگ فارسی معین ). این کنار و این طرف . (ناظم الاطباء) || ضمیر شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد. (فرهنگ فارسی معین ).
اینجا هوا همیشه آفتابی است.گویش اصفهانی تکیه ای: ende havâ hamiša oxdovi-ya. طاری: endö hamiša havâ oxdövi-ya. طامه ای: and havâ hamay oxdovi-ya. طرقی: endö hamiša havâ oxdövi-ya. کشه ای: endi hamiša havâ oxdövi-ya. نطنزی: ento hamiša oftovi-ya.