آوازهلغتنامه دهخداآوازه . [ زَ ] (اِخ ) نام دژی بترکستان که پرموده پسر ساوه شاه گنج خویش در آن نهفت و پس از شکست یافتن از بهرام چوبینه در آن تحصن جست : دژی داشت پرموده آوازه نام از آن دژ بدی ایمن و شادکام چو کین پدر در دلش تازه شداز آنجایکی سوی آوازه شد.
آوازهلغتنامه دهخداآوازه . [ زَ / زِ ] (اِ) آوا. آواز. صوت : دل چو خم چند برآوازه نهی ناید آواز جز از خم ّ تهی . جامی .مشو غافل ز گردیدن که روزی در قدم باشدهمین آوازه می آید ز سنگ آسیا بیرون .<br
آوازهفرهنگ فارسی عمید۱. صیت؛ شهرت: ◻︎ به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان / سه کس برند رسول و غریب و بازرگان (سعدی: ۷۵۱).۲. بانگ؛ صوت.۳. نغمه.
آوازهpublicityواژههای مصوب فرهنگستانتوجه جلبشده به یک فرد یا سازمان یا محصول ازطریق رسانهها، در هنگام وقوع که یک رویداد موردتوجه مردم که ممکن است موجب حسنشهرت آن فرد یا سازمان یا محصول شود
ایوزلغتنامه دهخداایوز. [ ای وَ ] (ص ) ایواز که آراسته و پیراسته باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (هفت اقلیم ) (ناظم الاطباء). رجوع به ایواز و ایوازه و ایوزه شود.
ایوزهلغتنامه دهخداایوزه . [ ای وَ زَ / زِ ] (ص ) ایوازه است که آراسته و پیراسته باشد. (برهان ) (هفت اقلیم ) (جهانگیری ). رجوع به ایواز و ایوز و ایوره شود.