ایوانفرهنگ فارسی عمید۱. صفه؛ پیشگاه اتاق.۲. قسمتی از ساختمان که جلو آن باز و بیدروپنجره باشد.۳. [قدیمی] کاخ پادشاه.
ایوانلغتنامه دهخداایوان . [ اَی ْ / اِی ْ ] (اِ) صفه و طاق . (برهان ). صفه و طاق عموماً و طاق و عمارتی را گویند که شکل آن محرابی وهلالی باشد خصوصاً. (آنندراج ). نشستنگاه بلند که بر آن سقف باشد در کوشک و دالان بزرگ . (غیاث ). خانه ٔ پیش گشاده . (دهار). درگاه .
ایوانفرهنگ فارسی معین(اَ یا اِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - صفه ، پیشگاه اتاق . 2 - بخشی از ساختمان که سقف دارد اما جلو آن باز است و در و پنجره ندارد و مشرف به حیاط است . 3 - کاخ .
زنیان رومیTrachyspermum copticum, Ammi copticum, Carum copticum, ajwainواژههای مصوب فرهنگستانگونهای زنیان به شکل گیاهی یکساله به ارتفاع 20 تا 50 سانتیمتر و معطر و با برگهای 2 تا 3 بار شانهای و گلهای سفید و گلآذین چتری و میوههایی به طول 2 میلیمتر
چاوانلغتنامه دهخداچاوان . (نف ، ق ) در حال چاویدن . بانگ کنان مرغی از دوری فرزند یااز بیم و جز آن . چاوچاوان . رجوع به چاوچاوان شود.و رجوع به چاو شود.
آهوانلغتنامه دهخداآهوان . [ هَُ ] (اِ) ج ِ آهو : همه مرگ رائیم پیر و جوان که مرگ است چون شیر و ما آهوان .فردوسی .
آهوانلغتنامه دهخداآهوان . [ هَُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان بدامغان ، میان تیلستان و کلاته یعقوب در 266 هزارگزی طهران .
هائوآنلغتنامه دهخداهائوآن . (اِخ ) بنابر روایات فرزندان وی به همراه فرزندان دو تن دیگر به نام ت ِمِن و آاِرپ ُ به اتفاق پِردّیکاس نامی از آرُکس به مقدونیه آمده و در آنجا قرار گزیدند و شهر اِژس را مقر حکومت کردند (600 ق .م .). اینان و اعقابشان به مرور سایر قسمت
ایوانسلغتنامه دهخداایوانس . [ اَن ِ ] (اِخ ) نام شهری است و در آن شهر کلیسایی است که هر سال در وقت تحویل آفتاب در برج جدی سار بسیار می آیند و هر یک را زیتونی در منقار بود مجموع زیتونهارا در آن کلیسا میریزند گویند آنقدر زیتون جمع میشود که ساکنان آنجا را تمام سال کافی است و گویند که در صدفرسنگی آ
ایوانیلغتنامه دهخداایوانی . [ اَی ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد،دارای 140 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ایوان اوللغتنامه دهخداایوان اول . [ ای ن ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) کالیتا (1328 - 1341 م .) امیر بزرگ مسکو. (فرهنگ فارسی معین ).
ایوان چهارملغتنامه دهخداایوان چهارم . [ ای ن ِ چ َ رُ ] (اِخ ) (1533 - 1584 م .) ملقب به «مخوف » وی تحت حمایت مادرش از 1533 تا 1538 م . پادشاهی کرد و نخستین پادشاهی
ایوان دوملغتنامه دهخداایوان دوم . [ ای ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (1353 - 1359 م .) پسر ایوان اول ، امیر بزرگ مسکو بود. (فرهنگ فارسی معین ).
ایوان سوملغتنامه دهخداایوان سوم . [ ای ن ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) (1462 - 1505 م .) گراندوک مسکو و ملقب به «نیک ». وی سلطه ٔ تاتاررا از میان برد. (فرهنگ فارسی معین ). ایوان سوم یا ایوان کبیر نهمین دوک مسکو بود. وی نووگورود را مطیعساخت
ایوان ششملغتنامه دهخداایوان ششم . [ ای ن ِ ش ِ ش ُ ] (اِخ ) از تزاران روسیه است . وی در سال 1740 م . به تخت جلوس کردو در سال 1764 م . توسط الیزابت خلع گردید و سپس تبعید شد و در زمان کاترین دوم مسموم و مقتول گردید (فرهنگ فارسی معین
پیروزه ایوانلغتنامه دهخداپیروزه ایوان . [ زَ / زِ اَ / اِ ] (اِ مرکب ) ایوانی از پیروزه . ایوانی برنگ پیروزه . مجازاً، آسمان : ز عمر اینجهانی هر که حق خویش بشناسدبرون باید شدنش از زیر این پیروزه ایوانه
پیش ایوانلغتنامه دهخداپیش ایوان . [ اَ / اِ ] (اِ مرکب ) فضای مرتفع و مهتابی جلو ایوان که سقف ندارد. صحن خانه . (آنندراج ) : ای در روش شهنشهی جفت بطاق گردون به درت ز کهکشان بسته نطاق هنگام سلام پیش ایوان تو عرش نازد بجواب اب
سایوانلغتنامه دهخداسایوان . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) همان سایبان است . (آنندراج ). رجوع به سایبان و سایه بان شود.
سایوانلغتنامه دهخداسایوان . [ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) (جشن ...) عید مظله ٔ یهود : و نزدیک شد عید مظله ، یعنی سایوان یهودیان . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 108).