بائسلغتنامه دهخدابائس . [ ءِ ] (ع ص ) مردی که به وی سختی یا بلیتی یا درویشی رسیده باشد. (منتهی الارب ). سختی رسیده . (ربنجنی ). محتاج شونده و درویش . (غیاث ). فقیر که درخور ترحم است . آنکه به بلیتی دچار است . مرد بدحال از غایت فقر.
باس ممتدcontinuo, basso continuo, through bass, general bassواژههای مصوب فرهنگستانبخش باسی که در طول قطعه ادامه مییابد و براساس آن هارمونیها، بر روی یک ساز شستیدار یا هر ساز دیگری با قابلیت اجرای آکورد، بهصورت فیالبداهه اجرا میشوند
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
باسbass 1واژههای مصوب فرهنگستان1. بمترین صدای مردان 2. بمترین بخش در موسیقی چهـاربخشی آوازی3. بمترین یا دومین عضو بم در برخی خانوادههای سازی
باز سختhard baseواژههای مصوب فرهنگستانیک باز لوِیس یا دهندۀ الکترون که قطبشپذیری بالا و الکتروکشانی پایین دارد و بهآسانی اکسید میشود و دارای اوربیتالهای خالی یا پایینتر از سطح تراز عادی است
باس عددیfigured bassواژههای مصوب فرهنگستانبخش باسی که، برای مشخص کردن هارمونیهای همراهیکننده، عدد به آن اضافه شده است
بایسلغتنامه دهخدابایس . [ ی ِ ] (ع ص ) بائس . مردی که به وی سختی یا بلیتی یا درویشی رسیده باشد. (آنندراج ). سختی رسیده . (مهذب الاسماء).
درویشیلغتنامه دهخدادرویشی . [دَرْ ] (حامص ) درویش بودن . صفت درویش . فقر. فاقه . حاجت . بی چیزی . فیلوزوفی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ناداشت . نیاز. دست تنگی . مفلسی و تنگدستی . (ناظم الاطباء). ابوالحرمان . ابومتربة. (یادداشت مرحوم دهخدا). افتقار. املاق . (منتهی الارب ). بؤس . (ملخص اللغات حسن خ
حبائسلغتنامه دهخداحبائس . [ ح َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حبیسة. موقوفات . || شترانی که از خانه بیرون نگذاشتندی بجهت نجابت آنها. (منتهی الارب ).