باباشمللغتنامه دهخداباباشمل . [ ش َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لقب گونه ایست که به سردسته ٔلوطیهای هر محل و به رؤسای قاطرخانه ٔ شاهی دهند.
باباشملفرهنگ فارسی معین(شَ مَ) (ص . اِ.) 1 - کنایه از: شخص درشت اندام و دارای رفتار خشن و بی ادبانه . 2 - لوطی ، جاهل .
شمللغتنامه دهخداشمل .[ ش َ م َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) باباشمل . سردمدار. باباماما. کیمسن . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه شود.
بابالغتنامه دهخدابابا. (اِ) پدر. اَب . باب . والد : هست مامات اسب و بابا خرتومشو تر چو خوانمت استر. سنائی .ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل زانکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من . خاقانی .من از ش