بابونفرهنگ فارسی عمیدنوعی میمون زردرنگ با پوزهای شبیه سگ و پینهای برهنهای روی کفل که بهصورت اجتماعی در افریقا زیست میکنند.
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِ) بابونه . (دزی ج 1 ص 47). زنبور درشت . صقیع. علفج . زنبور. دبور. زنبور زرد. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ، زیر کلمه ٔ فرلون ).
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِخ ) نام قریه ای به بغداد، و از آنجاست ابوعبداﷲبابونی یکی از شیوخ تصوف . و رجوع به بابونیا شود.
باباوچینلغتنامه دهخداباباوچین . [ ] (اِخ ) مادر «شیرگی » پسر منگوقاآن . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 57).
بابونهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی و خوشبو با برگهای ریز، شاخههای باریک و گلهای سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد.⟨ بابونهٴ گاوی: (زیستشناسی) نوعی بابونه با برگهای بریده، معطر، و تلخ که بوتهاش بزرگتر از دیگر انواع آن است.
بابونه ٔ شیرازیلغتنامه دهخدابابونه ٔ شیرازی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بابونج رومی . رجوع به بابونج رومی شود.
بابونهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی و خوشبو با برگهای ریز، شاخههای باریک و گلهای سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد.⟨ بابونهٴ گاوی: (زیستشناسی) نوعی بابونه با برگهای بریده، معطر، و تلخ که بوتهاش بزرگتر از دیگر انواع آن است.