باجناقفرهنگ فارسی معین[ تر. ] (ص . اِ.) = باجناغ : دو مردی که با دو خواهر ازدواج کرده باشند، هم ریش .
باجناغفرهنگ فارسی عمیددو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند هرکدام نسبت به دیگری باجناغ خوانده میشود؛ همزلف.
باجناغلغتنامه دهخداباجناغ . [ ج َ ] (ترکی ، اِ) باجناق . شوهر خواهر زن نسبت بشوهر خواهر دیگر. نسبت دو مرد با یکدیگر که هر یک شوهر یکی از دو خواهر باشد. هم پاچه . هم ریش . هم زلف . هم داماد. هم دندان . سِلف .
باجناغ شدنلغتنامه دهخداباجناغ شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ظأم . مظائمة. هم زلف شدن . در نکاح آوردن دو مرد دو خواهر را.
بجناقلغتنامه دهخدابجناق . [ ب َ ج َ] (ترکی ، اِ) کسی که شوهر خواهر زن دیگری است و غلطمشهور باجناق گویند. (از فرهنگ نظام ). لفظ ترکی است . هرگاه دو خواهر را دو کس بخواهند، هریک از آن دو کس بجناق آن دیگری است و بعربی سلف خوانندش . (یادداشت مؤلف ). همریش . هم دندان . همپاچه . هم داماد. هم زلف .<