بادبزنلغتنامه دهخدابادبزن . [ ب ِ زَ ] (اِ مرکب ) بادبیزن . مروحه . بادزن . بادکش . رجوع به بادبیزن شود.
بادبزنفرهنگ فارسی معین( بِ زَ)(اِمر.) = بادبیزن : بادزن ، مروحه ، آ ن چه که بدان باد زنند و آن شامل چند نوع است : بادبزن برقی ، بادبزن دستی و غیره .
بادبزنگویش اصفهانی تکیه ای: bâdbezan طاری: bâdbezan طامه ای: bâyvezan طرقی: vâyviǰa کشه ای: bâdbezan نطنزی: bâdbezan
بادبیزنلغتنامه دهخدابادبیزن . [ زَ ] (اِ مرکب ) بادزن را گویند و بعربی مروحه خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مِنْفَض . (منتهی الارب ). بمعنی بادشکن که بعربی مروحه باشد. (آنندراج ). مروحه . (دهار). بادبزن . بادبیزان . بادْزَنه . آنچه از جامه و برگ خرما و نی سازند و بدان باد کنند [ظ: زنند] و آنرا
بادبزنیflabellateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی شبیه به مقطع بزرگ پهنی از یک دایره در گیاهان متـ . بادبزنیشکل flabelliform, fan-shaped
چین بادبزنیfan foldواژههای مصوب فرهنگستانچینی با منطقۀ لولایی پهن که یالهای آن از خط لولا دور میشوند
بادبزنیflabellateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی شبیه به مقطع بزرگ پهنی از یک دایره در گیاهان متـ . بادبزنیشکل flabelliform, fan-shaped
رگههای بادبزنیfan-like veinsواژههای مصوب فرهنگستانرگـههایــی که از یـک نقطة مـرکـزی به اطراف منشعب میشوند و نمای بادبزنی دارند
چین بادبزنیfan foldواژههای مصوب فرهنگستانچینی با منطقۀ لولایی پهن که یالهای آن از خط لولا دور میشوند
نشانفرست بادبزنیfan-marker beacon, fan markerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانفرست رادیویی ثابت که پرتوهایش به صورت عمودی و به شکل بادبزن ارسال میشود
بادبزنیflabellateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی شبیه به مقطع بزرگ پهنی از یک دایره در گیاهان متـ . بادبزنیشکل flabelliform, fan-shaped
قبادبزنلغتنامه دهخداقبادبزن . [ ق ُ ب ِ زَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم . در 5000 گزی جنوب کهک ، جنوب راه قم - اصفهان واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است . سکنه 650 تن . آب آن از قنات و محصول آن غ