بادرانفرهنگ فارسی عمیدفرشتۀ حرکتدهندۀ باد: ◻︎ آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی: ۳۴۶).
بادرانلغتنامه دهخدابادران . (نف مرکب ، اِ مرکب ) نام فرشته ای است که باد را حرکت دهد و از جایی بجایی برد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام سروش است که باد را بحرکت آورد و از جائی بجائی برد. (جهانگیری ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 17
بادرانلغتنامه دهخدابادران . [ دَ ] (اِخ ) از قریه های اصفهان و از اعمال نائین . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (سمعانی : بادرانی ) (مرآت البلدان ج 1 ص 150).
بادپرانلغتنامه دهخدابادپران . [ پ َ ] (نف مرکب ) بمعنی بادپر است و آن شخصی باشد که پیوسته از خود گوید. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بادپر و فیاش . (ناظم الاطباء). لاف زن . رجوع به بادبر و بادپر شود : هرکجا بادپرانی است درین جزو زمان بمیان سنگ قناعت چو فلاخن دا
پل سروش بادرانلغتنامه دهخداپل سروش بادران . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) در اصفهان که پل دشتی هم میخوانند. یک فرسخ با پل چوم فاصله دارد. محمد مهدی می نویسد نزدیک آن قریه واقع شده و رود در آنجا بطرف دیگر گشته و پل بدان طرف آب مانده است . اکنون هم در کنار رودخانه واقع است و آب از آن عبور نمی کند و چشمه هایش از
بدرانفرهنگ فارسی عمیدگیاهی مانند ترب و بسیار بدبو؛ گندگیاه: ◻︎ عیب بدران مکن و هرچه بُوَد نیکو بین / که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار (بسحاقاطعمه: مجمعالفرس: بدران).
بدرانلغتنامه دهخدابدران . [ ب َ ] (اِ) سبزه و رستنی بود مانند ترب و آن بغایت گنده و بدبوی باشد و آن را گندگیا نیز گویند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار.بسحاق اط
بدرانلغتنامه دهخدابدران . [ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه ران وی زشت و بد باشد. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) ران بد. (برهان قاطع).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (اِخ ) یوسف بن سهل . از محدثان بود. ابوالفرج احمدبن علی حنوطی و دیگران از او روایت کرده اند. (معجم البلدان ).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن محمدالبادرانی ، مکنی به ابواسحاق . متوفی در ذی حجه ٔ سال 516 هَ . ق . از دانشمندان است . (از معجم البلدان ).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (اِخ ) مکنی بابوالمکارم مبارک بن محمدبن معمر بادرانی . وی از ابوالخطاب نصربن احمدبن بطر و ابوالحسن علی بن محمدبن علاف و جز آنان حدیث کرد. شیخی صالح بود و سماع صحیح داشت و بسال 522 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به بادران که قریه ای است از قرای واقعه بین نائین و بادران از نواحی اصفهان . (سمعانی ) (معجم البدان ) (مرآت البلدان ج 1).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ](اِخ ) جمیل بن یوسف بن اسماعیل ابوعلی بادرانی . نزیل اکواخ بانیاس از شهر دمشق بود. در دمشق از ابوالقاسم بن ابی العلا و طاهربن برکات خشوئی سماع کرد و از ابوالحسن محمدبن محمدبن حامد قاضی بادرانی و ابوبکر زکریابن عبدالرحیم بن احمد بخاری حدیث کرد. غیث بن علی در با
رانلغتنامه دهخداران . (نف مرخم ) مخفف راننده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). راننده و دفعکننده و ردکننده و نفی کننده . (ناظم الاطباء). و همواره بصورت مزید مؤخر در ترکیبات صفت بکار رود:- بادران ؛ که باد را دور کند. که باد را دفع سازد.- دزد
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (اِخ ) یوسف بن سهل . از محدثان بود. ابوالفرج احمدبن علی حنوطی و دیگران از او روایت کرده اند. (معجم البلدان ).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن محمدالبادرانی ، مکنی به ابواسحاق . متوفی در ذی حجه ٔ سال 516 هَ . ق . از دانشمندان است . (از معجم البلدان ).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (اِخ ) مکنی بابوالمکارم مبارک بن محمدبن معمر بادرانی . وی از ابوالخطاب نصربن احمدبن بطر و ابوالحسن علی بن محمدبن علاف و جز آنان حدیث کرد. شیخی صالح بود و سماع صحیح داشت و بسال 522 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به بادران که قریه ای است از قرای واقعه بین نائین و بادران از نواحی اصفهان . (سمعانی ) (معجم البدان ) (مرآت البلدان ج 1).
بادرانیلغتنامه دهخدابادرانی . [ دَ ](اِخ ) جمیل بن یوسف بن اسماعیل ابوعلی بادرانی . نزیل اکواخ بانیاس از شهر دمشق بود. در دمشق از ابوالقاسم بن ابی العلا و طاهربن برکات خشوئی سماع کرد و از ابوالحسن محمدبن محمدبن حامد قاضی بادرانی و ابوبکر زکریابن عبدالرحیم بن احمد بخاری حدیث کرد. غیث بن علی در با
پل سروش بادرانلغتنامه دهخداپل سروش بادران . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) در اصفهان که پل دشتی هم میخوانند. یک فرسخ با پل چوم فاصله دارد. محمد مهدی می نویسد نزدیک آن قریه واقع شده و رود در آنجا بطرف دیگر گشته و پل بدان طرف آب مانده است . اکنون هم در کنار رودخانه واقع است و آب از آن عبور نمی کند و چشمه هایش از