بادغرفرهنگ فارسی عمید۱. رهگذر باد؛ بادگیر؛ بادرس؛ بادخن.۲. خانۀ تابستانی: ◻︎ و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی: شاعران بیدیوان: ۱۷۷).
بادغرلغتنامه دهخدابادغر. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادغد است که خانه ٔ تابستانی و بادگیر باشد.(برهان ) (ناظم الاطباء). جایی بود که در او باد جهد.خسروی گوید : و هرگه که تیره بگردد جهان بسوزد چو دوزخ شود بادغر . (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص <spa
بادغرالغتنامه دهخدابادغرا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) جائی که درو باد گذرد و مقامی که در آن باد از هر جانبی برسد و آن عمارتی است مخصوص . (آنندراج ). رجوع به بادرس ، بادغد،بادغر، بادغرد، بادغس ، بادغن ، بادغند، بادگی شود.
بادغردلغتنامه دهخدابادغرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر باشد. (برهان ) : بسا جای کاشانه ٔ بادغردبدو اندرون شادی و نوش خورد. ابوشکور (از لغت فرس اسدی ). بادگیر خانه ای که از همه طرف باد بآن وزد. (رشیدی ). لغتی است در بادگرد یعنی بادگ
بادغرالغتنامه دهخدابادغرا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) جائی که درو باد گذرد و مقامی که در آن باد از هر جانبی برسد و آن عمارتی است مخصوص . (آنندراج ). رجوع به بادرس ، بادغد،بادغر، بادغرد، بادغس ، بادغن ، بادغند، بادگی شود.
بادغردلغتنامه دهخدابادغرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر باشد. (برهان ) : بسا جای کاشانه ٔ بادغردبدو اندرون شادی و نوش خورد. ابوشکور (از لغت فرس اسدی ). بادگیر خانه ای که از همه طرف باد بآن وزد. (رشیدی ). لغتی است در بادگرد یعنی بادگ