بادفرلغتنامه دهخدابادفر. [ ف َ ] (اِ مرکب ) جزا و مکافات بدی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پاداش . (هفت قلزم ). مکافات بد که بادافرا گویند. (شعوری ج 12 ورق 160). جزا و مکافات بدی . (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه
بادفرالغتنامه دهخدابادفرا.[ ف َ ] (اِ مرکب ) بادافراه . پاداش و مکافات بدی . (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه و مترادفات آن شود. || بازیچه ٔ اطفالست و آن پوست پاره ای باشد مدور که ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا بگردش درآید و صدائی از آن ظاهر شود. (برهان ). رجوع به بادآفراه ، بادافراه
بادفراهلغتنامه دهخدابادفراه . [ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه .(فرهنگ نظام ). بمعنی بادفراست که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان ). جزای گناه و مکافات بدی . (غیاث ) (آنندراج ). بمعنی بادافراه است . (جهانگیری ) : پاداشن نیکان همه نیکیست درین ملک چونانکه بدان را ز
بادپرهلغتنامه دهخدابادپره . [ پ َرَ / رِ ] (اِ مرکب ) تراشه ٔ چوب را گویند که در وقت تراشیدن چوب بریزد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی : بادفر) (ناظم الاطباء). رجوع به بادفر شود.
فرفرهفرهنگ فارسی معین(فِ فِ رِ)(اِ.)هر چیز سبک و پردار که توسط باد دور خود بچرخد،بادفر و فرفروک نیز گفته اند.
بادریهلغتنامه دهخدابادریه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نوعی از بادکش چوبین که در سقف خانه بیاویزند. (آنندراج ). بادزن بزرگی از چوب که بسقف آویزان کنند وچون آنرا بجنبانند مگسها را بیرون کرده و هوای آنجارا تجدید نماید و آنرا بادفر نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادفر
شیربانگلغتنامه دهخداشیربانگ . (ص مرکب ) دارای بانگ شیر. که بانگی چون شیر دارد. || (اِ مرکب ) فرفره . بادفر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فرفره شود.
بادفرالغتنامه دهخدابادفرا.[ ف َ ] (اِ مرکب ) بادافراه . پاداش و مکافات بدی . (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه و مترادفات آن شود. || بازیچه ٔ اطفالست و آن پوست پاره ای باشد مدور که ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا بگردش درآید و صدائی از آن ظاهر شود. (برهان ). رجوع به بادآفراه ، بادافراه
بادفراهلغتنامه دهخدابادفراه . [ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه .(فرهنگ نظام ). بمعنی بادفراست که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان ). جزای گناه و مکافات بدی . (غیاث ) (آنندراج ). بمعنی بادافراه است . (جهانگیری ) : پاداشن نیکان همه نیکیست درین ملک چونانکه بدان را ز