بادواملغتنامه دهخدابادوام . [ دَ ] (ص مرکب ) پایدارو استوار و ثابت . (ناظم الاطباء). رجوع به با شود.
بادژواملغتنامه دهخدابادژوام . [ دِژْ ] (اِ مرکب )بمعنی بادژفام است که سرخی بسیاهی مایل و کدورت و کمودتی باشد که در روی مردم بهم رسد. (برهان ). رجوع به آنندراج ، و بادژ، بادژفام ، بادژکام ، بادژبام ، بادش ، بادشکام ، بادشفام ، بادشنام ، بادشوام ، بادشم شود.
محکم / بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی / بادوام، مقاوم، قوی، ضدضربه، نشکن، چقر، شلاقخور، سوراخنشدنی، جر ماندگار، استوار، مضبوط، پابرجا، بادوام سفت، سخت، سخت (سفت)، شق، صلب غیرمتشابه، منسجم خوب استوار، سرجایخود، محکم نگاهدارنده، تنگ، چسبیده غیرقابل جویدن، جر، ثقیل، هضمنشدنی، غیرمأکول، مثل چرم، مثل لاستیک پابرجا، مت
بیدواملغتنامه دهخدابیدوام . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام . بدون دوام . بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم ... تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات . (کلیله و دمنه ).در حسن بی نظیری
بیدوامفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیثبات، فانی، گذرا، گذرنده ≠ بادوام، پردوام، جاوید، مانا ۲. سست، ناپایدار
محکم / بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی / بادوام، مقاوم، قوی، ضدضربه، نشکن، چقر، شلاقخور، سوراخنشدنی، جر ماندگار، استوار، مضبوط، پابرجا، بادوام سفت، سخت، سخت (سفت)، شق، صلب غیرمتشابه، منسجم خوب استوار، سرجایخود، محکم نگاهدارنده، تنگ، چسبیده غیرقابل جویدن، جر، ثقیل، هضمنشدنی، غیرمأکول، مثل چرم، مثل لاستیک پابرجا، مت
محکم / بادوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی / بادوام، مقاوم، قوی، ضدضربه، نشکن، چقر، شلاقخور، سوراخنشدنی، جر ماندگار، استوار، مضبوط، پابرجا، بادوام سفت، سخت، سخت (سفت)، شق، صلب غیرمتشابه، منسجم خوب استوار، سرجایخود، محکم نگاهدارنده، تنگ، چسبیده غیرقابل جویدن، جر، ثقیل، هضمنشدنی، غیرمأکول، مثل چرم، مثل لاستیک پابرجا، مت