بادیه نشینلغتنامه دهخدابادیه نشین . [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مردم چادرنشین صحراگرد. (ناظم الاطباء). صحرانشین . بدوی . بادی . چادرنشین . وبری . اهل وَبَر. اعرابی . (ترجمان القرآن ). مقابل تخته قاپو، حضری ، مدری ، قراری ، ش
بادهلغتنامه دهخداباده . [ ] (اِخ ) بادای . نام کودکی از ملازمان اونک خان که موجب نجات چنگیزخان از مرگ حتمی شد. رجوع به جهانگشای جوینی چ 1329 هَ . ق . لیدن ج 1 ص 27 شود.
بادیةلغتنامه دهخدابادیة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت غیلان ثقفی . از صحابه بود. صاحب الاصابه آرد بادیة بنت غیلان بن سلمة الثقفی بود و چون پدرش اسلام آورد او نیز مسلمانی گزید و روایت کرد و ابن منده از طریق احمدبن خالد وهبی از محمدبن اسحاق الزهری از قاسم بن محمد از وی روایت کرد. رجوع به الاصابة ج <span c
بودهلغتنامه دهخدابوده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) وجودداشته و هستی داشته . (ناظم الاطباء).وجودداشته . موجود. (فرهنگ فارسی معین ) : ای به ازل بوده و نابوده ماوی به ابد مانده و فرسوده ما. <p c
بادیه نشینیلغتنامه دهخدابادیه نشینی . [ ی َ / ی ِ ن َ/ ن ِ ] (حامص مرکب ) چادرنشینی . صحرانشینی . تبدّی .
سنبادیهلغتنامه دهخداسنبادیه . [ سَم ْ دی ی َ ] (اِخ ) اصلاً نام پیروان سنباد مجوسی ، ولی مخالفین غلاة ایشان را مخصوصاً در ری به این لقب میخواندند. (خاندان نوبختی ص 258). از غلاة. این دسته در حق ائمه ٔ خویش بمرتبه ای غلو نمایند که ایشان را بدرجه ٔ الوهیت رسانند و
سراب بادیهلغتنامه دهخداسراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ )دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر صحنه و 11 هزارگزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه بهمدان . هوای آنجا سرد و دارای <span class="hl" dir="
سراب بادیهلغتنامه دهخداسراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 13 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه و 15 هزارگزی شمال خرم آباد. هوای آن معتدل و دارای <span class="hl" di