بیضانیلغتنامه دهخدابیضانی . [ ] (اِ) رشیدی از منطق اشارات ابوعلی آرد که بیضانی بمعنی ققنس (رومی ) مرغ معروف است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ققنس شود.
بیضانیلغتنامه دهخدابیضانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بیضان . رجوع به بیضان شود. || شبیه بیضی . بیضوی . (از ملحق لسان العرب ).
باذنیلغتنامه دهخداباذنی . [ ذَ ] (اِخ ) ابوالحسن بن باذنی (باذانی ) سمعانی گوید: جوان صالحی است ، از ابوبکر احمدبن خطیب مهنه ای و دیگران باتفاق من حدیث سماع کرد و در فتنه ٔ غز در ماه رمضان سال 549 هَ . ق . کشته شد. (از انساب سمعانی ).
ادرباذانیلغتنامه دهخداادرباذانی . [ ] (اِخ ) ظاهراً محرف اتروپاتکان نام فرمانروای آذربایجان پس از اسکندر. ابن الندیم گوید: من کلام جم الشید ابن اونجهان الی ادرباذانی ، قد امرتک بسیاسةالاقالیم السبعة . (الفهرست چ مصر ص 19).