باذبینیلغتنامه دهخداباذبینی . (اِخ ) ابوالرضا احمدبن مسعودبن الزقطر باذبینی . از محدثان بود و از ابوالبرکات یحیی بن عبدالرحمن بن حُبَیش فارقی قاضی مارستان سماع کرد و بسال 592 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ). و رجوع به تاج العروس شود.
باذبینیلغتنامه دهخداباذبینی . (ص نسبی ) نسبت به باذبین که نام مردی بود. رجوع به باذبین و تاج العروس شود.
بادبانیلغتنامه دهخدابادبانی . (حامص مرکب ) همچون بادبان بودن و عمل کردن . مجازاً، بسرعت بردن : آسمان در کشتی عمرم کند دائم دو کارگاه ِ شادی بادبانی وقت انده لنگری . انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).|| کشتی رانی . (ناظم الاطباء).
بادبانیvelumواژههای مصوب فرهنگستانپردهای از ابر فرعی با گسترش افقی زیاد، نزدیک یا متصل به قسمت بالای یک یا چند ابر کومهای که گاهی در این ابر فرعی فرومیروند
بادبانی کردنلغتنامه دهخدابادبانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراع کشیدن و کشتی راندن . (ناظم الاطباء).
بادبانیرانیsailing, yachting 1واژههای مصوب فرهنگستانورزش یا سرگرمی قایقرانی با قایق بادبانی یا قایق تفریحی
باذبینلغتنامه دهخداباذبین . (اِخ ) نام مردی که رسول حجاج بود. ثعلب درباره ٔ مردی از بنی کلاب انشاد کرد : نشدتک هل سیرک ان سرجی و سرجک فوق بغل باذبینی .و این گفته نسبت باین مرد است . (از تاج العروس ).
باذبینلغتنامه دهخداباذبین . (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است نظیر شهری در پائین واسط بر ساحل دجله که گروهی از بازرگانان توانگر و جمعی از روات علم بدان منسوبند. (از معجم البلدان ). رجوع به باذین و باذن و باذنه و الاوراق ص 196 و تجارب الامم ص 54