باربدلغتنامه دهخداباربد. [ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: بار، رخصت ، اجازه + بد، حاجب ) خداوند بار. پرده دار. سالار بار. رئیس تشریفات .
باربدلغتنامه دهخداباربد. [ ب ُ / ب َ ] (اِخ ) جهرمی یا باربُذ . نام مطرب خسروپرویز است . گویند اصل او از جهرم بوده که از توابع شیراز است و در فن بربطنوازی و موسیقی دانی عدیل و نظیر نداشته و سرود مسجع از مخترعات اوست و آن سرود را خسروانی نام نهاده بود. (برهان )
باربدفرهنگ نامها(تلفظ: bārba(o)d) [(بار = رخصت ، اجازه + بد/ badـ/ و/ bodـ/ (پسوند محافظ یا مسئول)] ، خداوندِ بار (بارگاه)، پردهدار ؛ (در اعلام) نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز .
باربودلغتنامه دهخداباربود. (اِخ ) نام یکی از جزائر آنتیل واقع در آمریکا در 30هزارگزی شمال شهر آنیتفوآ. در 17 درجه و 40 دقیقه ٔ عرض شمالی و 64 درجه و <span clas
باربادلغتنامه دهخدابارباد. (اِخ ) بزرگترین جزایر آنتیل کوچک و متعلق بدولت انگلیس و دارای 1700000 تن جمعیت و حاکم نشین آن شهر بریجتون است . (ناظم الاطباء). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی شود. نام یکی از جزائر آنتیل واقع در امریکا است که در <span class="hl
باریاباذلغتنامه دهخداباریاباذ. (اِخ ) محله ای بود نزدیک دروازه ٔ شارستان . (از انساب سمعانی : باریاباذی ).
باربدیلغتنامه دهخداباربدی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به باربد یا آهنگ منسوب به وی : سرکش بر پشت رود باربدی زد سرودوز می سوری درود سوی بنفشه رسید.کسائی .
جالینوسفرهنگ فارسی عمیداز الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ بلبل همیسراید چون باربَد / قالوس و قفل رومی و جالینوس (عنصری: ۳۳۷).
باربدیلغتنامه دهخداباربدی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به باربد یا آهنگ منسوب به وی : سرکش بر پشت رود باربدی زد سرودوز می سوری درود سوی بنفشه رسید.کسائی .