بارخانهفرهنگ فارسی عمید۱. خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود میبرند.۲. انبار و جای نگهداری کالاها.
بارخانهلغتنامه دهخدابارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ بار. انبار. جای محصول . تجارتخانه . مغازه ای که در آن مال التجاره نگه میدارند. || کیسه ای که خریداران اشیاء خریده شده ٔ خود را بدان جای دهند. (دِمزن ). || سرزمینی که چیزی از آنجا خیزد.- <span clas
بارخانهفرهنگ فارسی معین(نِ)(اِمر.)1 - محلی که در آن مال التجاره نگه دارند، انبار. 2 - کیسه ای که خریدار اشیاء خریده را در آن جای دهد. 3 - بسته های کالا. 4 - چیزی که در آن پلیدی و نجاست پر کرده از خانه بیرون کشند.
warehousesدیکشنری انگلیسی به فارسیانبارها، مخزن، انبار کالا، انبار گمرک، مکان انباره، بارخانه، انبار کردن
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
انبارخانهلغتنامه دهخداانبارخانه . [ اَم ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای ذخیره و اسباب . (آنندراج ). انبار. مخزن . (فرهنگ فارسی معین ). مخزن . (ناظم الاطباء) : گفت کانبارخانه بگشادیم ابر اگر زفت گشت ما رادیم . بنای