بارش یخزنfreezing precipitationواژههای مصوب فرهنگستانهر شکلی از بارش که بهمحض برخورد با زمین یا اشیای در معرض بارش یخ میزند
بارزدیکشنری عربی به فارسیمتمايز , برجسته , حاءز اهميت , جالب , ياد اوردني , شخص بر جسته , چيز برجسته , جالب توجه , مورد ملا حظه , قابل توجه , قابل دقت , مورد توجه , باارزش
برافزایش یخice accretionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن لایهای از یخ بر روی اجسام جامدی که در معرضِ بارش یخزن یا مه اَبَرسرد یا قطرکهای اَبر قرار دارند تشکیل میشود
بارشلغتنامه دهخدابارش . [ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از باریدن . عمل باریدن . ریختن . دَرّ. دُرور. باریدن . (ناظم الاطباء) : برق وارم به وقت بارش میغبه یکی دست می بدیگر تیغ. نظامی (هفت پیکر).ببارش تیغ او چون آهنین میغکلید هفت کشور ن
نبارشلغتنامه دهخدانبارش . [ ن َ رَ ] (اِ) چوبی باشد که زیر دیواری نهند تا نیفتد یا در زیر چوب شکسته از سقف .(صحاح الفرس ). چوبی را گویند که در زیر چوب سقف که شکسته باشد، نهند و بر دیواری که مشرف بر افتادن باشد، نصب سازند. (برهان قاطع). چوبی که در زیر چوب سقف شکسته و دیوار شکسته نهند تا نیفتد.
انبارشلغتنامه دهخداانبارش . [ اَم ْ رِ ] (اِمص ) انباردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). پر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) هر چیزی که درون چیزی را بدان پر کنند و آنرا بعربی حشو گویند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چو مخزن پر مکن از هرچه
انبارشفرهنگ فارسی عمید۱. پر کردن بهصورت مداوم و مکرر.۲. (صفت) پرکردنی؛ هرچه که درون چیزی را با آن پر کنند.
بارشلغتنامه دهخدابارش . [ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از باریدن . عمل باریدن . ریختن . دَرّ. دُرور. باریدن . (ناظم الاطباء) : برق وارم به وقت بارش میغبه یکی دست می بدیگر تیغ. نظامی (هفت پیکر).ببارش تیغ او چون آهنین میغکلید هفت کشور ن