بارونلغتنامه دهخدابارون . (اِ) درختی است . سرد است بدرجه ٔ اول و خشک بسیم ، بر قوبا طلا کنند زایل کند. و چوبش در آب بمرور مانند آبنوس شود.سبکتر از مازو است و بوی خوش دارد. (نزهةالقلوب ).
بارونلغتنامه دهخدابارون . (اِخ ) دهی است در دهستان چالدران بخش سیه چشم شهرستان ماکو که در 16 هزارویکصدگزی شمال خاوری سیه چشمه و 14 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ سیه چشمه به کلیسای کندی درکوهستان واقع است . هوایش سرد و دارای <span
ملزومات حولهایbathroom linenواژههای مصوب فرهنگستانانواع حوله و دیگر ملزومات پارچهای که در حمام کاربرد دارد
بایرونلغتنامه دهخدابایرون . [ رُ ] (اِخ ) لرد بایرون شاعر انگلیسی از خانواده ٔ استوارت بود. در سال 1788 م . بدنیا آمد.دوره ٔ تحصیلاتش در دارالفنون کمبریج به پایان رسید ونخستین اشعارش به عنوان «ساعات بیکاری » در سال 1808انتشار ی
بارونقلغتنامه دهخدابارونق . [ رُ ن َ ] (اِ مرکب ) بازار گرم . دارای رونق . روا. رواج . رونق دار. دررودار. رجوع به «با» شود.
بارونقلغتنامه دهخدابارونق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان که در 48 هزارگزی شمال خاوری کاشان و 12 هزارگزی راوند قرار دارد. سرزمینی است کوهستانی سردسیر با 75 تن سک
بارونیلغتنامه دهخدابارونی . (اِخ ) شیخ عبداﷲبن یحیی بارونی نفوسی . از علمای اباضیة و از مردم طرابلس مغرب است . او راست :1-دیوان شیخ عبداﷲ بارونی و دیوان شاگردش شیخ عمروبن عیسی تندمیرتی ، چاپ سنگی مصر یا طرابلس غرب .2- س
بارون دوبدلغتنامه دهخدابارون دوبد. [ ] (اِخ ) نام محققی است که در 1841 م . حجاری های تنک سااولک در کوههای بختیاری را کشف کرد. (ایران باستان ج 3 ص 2694 و 2706).