بارپیچلغتنامه دهخدابارپیچ . (نف مرکب ) آنکه بارها پیچد. || (اِ مرکب ) جامه ای که عدل را در آن پیچند. پارچه ٔ ضخیمی که بعدلها پیچند. آنچه بار در آن پیچند.
قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
تاسماهی بائر بایکالیAcipenser baerii baicalensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که ازنظر رنگ بسیار متنوعاند: از خاکستری روشن تا قهوهای تیره در پشت و پهلوها، و از سفید تا مایل به زرد در قسمت زیرین بدن
بارگُنجـ دوبهبَرcontainer barge carrierواژههای مصوب فرهنگستانکشتیای که برای حمل همزمان دوبه و بارگُنج طراحی و ساخته شده است
آیش پاییزهblack fallow, naked fallow, bare fallow, bare summer fallowواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آیشگذاری که در آن در طول یک فصل زمین زراعی را شخم میزنند و بدون کشت رها میکنند
اجارۀ صرفاً کشتیbareboat charter, demise charter, bare-hull charter, bare-pole charterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اجارۀ زمانی که در آن اجارهکننده کشتی را بدون خدمه و ملزومات اجاره میکند و بسیاری از اختیارات مالک کشتی را دارد
طنابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت نخ، ریسمان، رشته رسن، حبل، بند، تار، زه کابل، سیم، سیم بکسل، مفتول مهارکننده، زمام، افسار، کمند▼ زنجیر، پابند، غل، یوغ▼ باربند، بارپیچ
باررنگلغتنامه دهخداباررنگ . [ بارْ، رَ ] (اِ) دست پیچ اطفالی که در گهواره می خوابانند. (ناظم الاطباء). سینه بند اطفال . بادنگ . باژرنگ . باردنگ . (دِمزن ). || بند قنداق . || طناب و بارپیچ و تنگ حیوانات باری . || کمربند. || نوار. (ناظم الاطباء).
باربندلغتنامه دهخداباربند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه بارهارا بندد. || (اِ مرکب ) نواری که بدان باربر ستور استوار کنند. قسمی تنگ که بدان بار بر ستوراستوار کنند. طناب . بارپیچ . عِکام . (منتهی الارب ):گر اشتلمی نمیزد آن کردخر میشد و باربند میبرد.نظامی .
بادپیچلغتنامه دهخدابادپیچ . (اِ مرکب ) ریسمانی باشد که در ایام عید و جشن از جائی آویزند و زنان و کودکان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و بارپیچ هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). بازپیچ و وازپیچ . (اداةالفضلا). کاز. کواچو (کرمان ). چنجونی یا چنچولی (اصفهان ). بادپیچ . (صراح ). ریسمانی اس