ترجمه مقاله

باری

bāri

۱. برای مختصر کردن سخن به کار می‌رود؛ خلاصه؛ القصه؛ به‌هرجهت.
۲. [قدیمی] حداقل.
۳. [قدیمی] کاش؛ ای‌کاش: ◻︎ گر چشم خدای‌بین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوساله‌پرست (ابوسعیدابوالخیر: ۱۲).
۴. [قدیمی] البته.

۱. بههرجهت، بههرحال، درهرصورت
۲. بارکش ≠ سواری
۳. باردار
۴. ثقیل، سنگین، گران، وزین ≠ سبک
۵. آفریننده، آفریدگار، باریتعالی، خالق ≠ آفریده، مخلوق
۶. باریک
۷. پهن، ضخیم، عرض

ترجمه مقاله