باریکیلغتنامه دهخداباریکی . (حامص ) دقت و نازکی . (ناظم الاطباء). نازکی و لطافت و دقت . (آنندراج ). ظرافت . نازکی . (دِمزن ).چو از باریک بینی موی میسفت بباریکی سخن چون موی میگفت . نظامی .سنانش از موی باریکی سترده ز چشم موی بینان موی برده . <p class=
باریکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد باریکی، لاغری، نازکی، تکیدگی، ظرافت نفوذپذیری چیز باریک و لاغر: مو، دوک، خلال، نی چیز کمضخامت: کاغذ (بهضخامت کاغذ)، ورق، پوست پیاز ظرافت کلام
سردبادکborasca, borasco, bourrasqueواژههای مصوب فرهنگستانسردبادی کوچک که یک توفان تندری یا تندوزۀ مخرب است
بورقیلغتنامه دهخدابورقی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به بورق و بوره : و اگر خلطشور و بورقی بود در مدت یک ماه سمج کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بلغم بورقی ، آن است که سخت گرم باشد و طعم او از شوری به تیزی گراید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
بارقیلغتنامه دهخدابارقی . [ رِ ] (اِخ ) حیان بن ایاس بارقی ازدی از صحابه بود و از ابن عمر (رض ) روایت کرد و شعبه از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی ).
بارقیلغتنامه دهخدابارقی . [ رِ ] (اِخ ) سراقةالبارقی . دو تن بودند یکی سراقةبن مرداس البارقی اکبر و دیگری سراقةبن مرداس بارقی اصغر که شرح حال هر دو در المؤتلف و المختلف آمدی صص 134-135 آمده است . (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص
بارقیلغتنامه دهخدابارقی . [ رِ ] (اِخ ) سراقةبن مرداس بارقی اکبر. رجوع به بارقی و سراقةبن مرداس بارقی اصغر شود.