بازافکنلغتنامه دهخدابازافکن . [ اَ ک َ ] (اِ مرکب )ژنده و پینه ای باشد که فقیران و درویشان بر جامه ٔ پاره و خرقه دوزند. (برهان ). پارچه ای باشد که بر جامه ٔ پاره و ژنده ٔ درویشان بدوزند و آن را پینه و درپی نیز نامند و بتازی رقعه گویند. (جهانگیری ). پارچه ای که بر جامه دوزند و بعربی رقعه گویند. (
بازافکندنلغتنامه دهخدابازافکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدورانداختن . || بمجاز نقض عهد کردن . پیمان شکستن . فسخ و ابطال بیع کردن : و بگوئید که ما عهد بازافکنیم ، همه پیش ابوسفیان بازآمدند. (قصص الانبیاء ص 223). || در تداول ط
افکنلغتنامه دهخداافکن .[ اَ ک َ ] (نف مرخم ) آنکه بیفکند و بیندازد. (ناظم الاطباء). مخفف افکننده . این کلمه با کلمات دیگر ترکیب شود و صفت مرکب سازد چون : ببرافکن ، پلنگ افکن ، پی افکن ، بازافکن ، پرتوافکن ، بارافکن ، پرافکن ، دودافکن ، روزافکن ، زیرافکن ، اسب افکن ، دست افکن ، درخت افکن ، سای
رقعةلغتنامه دهخدارقعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) دارویی که رقعا و سرخس نیز گویند. (ناظم الاطباء). به معنی رقعا است که سرخس و گیلدارو باشد خصوصاً و آن بیخی است سرخ رنگ و اگر آن را بکوبند و یک مثقال از آن با دو بیضه ٔ برشت بخورند آزاری را که بسبب افتادن یا برداشتن چیزی سنگین بهم رسیده باشد نافع است . (
بازافکندنلغتنامه دهخدابازافکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدورانداختن . || بمجاز نقض عهد کردن . پیمان شکستن . فسخ و ابطال بیع کردن : و بگوئید که ما عهد بازافکنیم ، همه پیش ابوسفیان بازآمدند. (قصص الانبیاء ص 223). || در تداول ط