فارفتنلغتنامه دهخدافارفتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) رُفتن . جاروب کردن . وارُفتن . بازرُفتن : الاقتحاء؛ فارفتن جای . (مصادر زوزنی ). رجوع به رُفتن شود.
انحجارلغتنامه دهخداانحجار. [ اِ ح ِ ] (ع مص ) بازرفتن در سوراخ و یا در درون غار. (ناظم الاطباء). در سوراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
حجحجةلغتنامه دهخداحجحجة. [ ح َ ح َ ج َ ] (ع مص ) بازایستادن از... (از منتهی الارب ). || اقامت کردن . || سپسایکی بازرفتن . (منتهی الارب ). || آهنگ سخن کردن . || بازایستادن . (منتهی الارب ).
تکرار کردن [عمل]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد کرار کردن [عمل]، دوباره کردن، دوباره اجرا کردن، دوباره انجام دادن، تجدید کردن، ازنو انجام دادن مکرر کردن باز (پیشوند فعلی) (باز--) ∊ بازیافتن، بازرفتن تمرین کردن، ممارست کردن، یاد گرفتن، حاضر شدن
واپس رفتنلغتنامه دهخداواپس رفتن . [ پ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دست کشیدن . کناره کردن . || عقب کشیدن . || بازایستادن . عقب رفتن . بازرفتن . (ناظم الاطباء) : هر که صبر آورد گردون بر رودهر که حلوا خورد واپس تر رود. مولوی .-