بازرگانیلغتنامه دهخدابازرگانی . [ زَ ] (حامص ) تجارت . سوداگری . داد و ستد. خرید و فروش . ستد و داد. معامله .(منتهی الارب ) (المنجد). رَقاحَه . مُتاجَرَه . (منتهی الارب ). تَجر. اِتجار. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ضَیعَه . (منتهی الارب ) : و بازرگانی شان [ بازرگان
بازرگانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbusiness, commerce, commercial, commercially, merchant, marketplace, mercantile, trade, traffic
بازرگانی کردنلغتنامه دهخدابازرگانی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجارت . سوداگری . داد وستد. معامله : و با همه که از گرد وی است [ از گرد بلغار ] بازرگانی کنند. (حدود العالم ). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند.
راه بازرگانیلغتنامه دهخداراه بازرگانی . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) راهی که کالاهای تجارتی را از آن حمل کنند. اهمیت راهها بخصوص راههای بازرگانی منوط به فعالیت تجارتی در مراکزی است که بوسیله ٔ آن راهها بیکدیگر مربوط میگردند. چون امروزه کارخانه های بی شماری در باختر اروپا در جریان است باید انتظ
دفینۀ بازرگانیmerchant's hoardواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اشیا با کاربردهای متفاوت که میتوان حدس زد به دست یک بازرگان درحالسفر با نیت دستیابی مجدد به آن دفن شده باشد
بازرگانی کردنلغتنامه دهخدابازرگانی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجارت . سوداگری . داد وستد. معامله : و با همه که از گرد وی است [ از گرد بلغار ] بازرگانی کنند. (حدود العالم ). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند.
راه بازرگانیلغتنامه دهخداراه بازرگانی . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) راهی که کالاهای تجارتی را از آن حمل کنند. اهمیت راهها بخصوص راههای بازرگانی منوط به فعالیت تجارتی در مراکزی است که بوسیله ٔ آن راهها بیکدیگر مربوط میگردند. چون امروزه کارخانه های بی شماری در باختر اروپا در جریان است باید انتظ
دفینۀ بازرگانیmerchant's hoardواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اشیا با کاربردهای متفاوت که میتوان حدس زد به دست یک بازرگان درحالسفر با نیت دستیابی مجدد به آن دفن شده باشد
بازرگانی کردنلغتنامه دهخدابازرگانی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجارت . سوداگری . داد وستد. معامله : و با همه که از گرد وی است [ از گرد بلغار ] بازرگانی کنند. (حدود العالم ). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند.
راه بازرگانیلغتنامه دهخداراه بازرگانی . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) راهی که کالاهای تجارتی را از آن حمل کنند. اهمیت راهها بخصوص راههای بازرگانی منوط به فعالیت تجارتی در مراکزی است که بوسیله ٔ آن راهها بیکدیگر مربوط میگردند. چون امروزه کارخانه های بی شماری در باختر اروپا در جریان است باید انتظ
دفینۀ بازرگانیmerchant's hoardواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اشیا با کاربردهای متفاوت که میتوان حدس زد به دست یک بازرگان درحالسفر با نیت دستیابی مجدد به آن دفن شده باشد