بازپرداختنفرهنگ فارسی عمید۱. فارغ شدن از امری.۲. (مصدر متعدی) کاری را پایان دادن.۳. (مصدر متعدی) خالی کردن.
بازپرداختنلغتنامه دهخدابازپرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان دادن کاری . امری را به انجام رسانیدن . تمام کردن امری : باز پرداختن داستانی ، کلامی ؛ نقل کردن آن : چون که بانوی هند با بهرام بازپرداخت این فسانه تمام . نظامی .زآن نوحه گری
quittanceدیکشنری انگلیسی به فارسیquittance، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
quittancesدیکشنری انگلیسی به فارسیگشت و گذار، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن