بازیافتنفرهنگ فارسی عمید۱. دوباره یافتن؛ پیدا کردن؛ چیز ازدسترفته را بهدست آوردن.۲. چیزی را بهآسانی و بیزحمت بهدست آوردن.
بازیافتنلغتنامه دهخدابازیافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره یافتن . (ناظم الاطباء). باز به دست آوردن : که بیجان شده بازیابدروان و یا پیرسر مرد گردد جوان . فردوسی .همه بوم و بربازیابیم و تخت ببار آید آن خسروانی درخت . <p class="au
بازیافتنیrecyclableواژههای مصوب فرهنگستانمحصولات یا موادی که قابل جمعآوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند
بازیافتنیrecyclableواژههای مصوب فرهنگستانمحصولات یا موادی که قابل جمعآوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند
پسماند بازیافتنی مخلوطcommingled recyclableواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از مواد بازیافتنی مختلف متـ . بازیافتنی مخلوط
استراحتفرهنگ فارسی عمیدبازایستادن از فعالیت جسمی یا فکری برای آرامش یافتن، دفع خستگی، بازیافتن نیرو، یا سلامتی.
بازفرهنگ فارسی معین[ په . ] 1 - پسوندی که به آخر برخی واژه ها افزوده می شود و معنای «تا این زمان » را می دهد مانند: از دیرباز. 2 - بر سر افعال درآید به معنی دوباره ، از نو: بازگشتن ، بازیافتن .
دوباره بهدست آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست آوردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، آب رفته به جوی بازآمدن، بازیافتن، بازیافت کردن، مجدداً تسخیر کردن، وصول کردن، زنده کردن، صاحب شدن
بازفرهنگ فارسی عمیدمکرراً؛ ازنو؛ دوباره (در ترکیب با افعال): بازآوردن، بازایستادن، بازپرسیدن، بازدادن، بازگرفتن، بازگفتن، بازیافتن، ◻︎ پس بر سر این دوراههٴ آز و نیاز / تا هیچ نمانی که نمیآیی باز (خیام: ۹۲).
بازیافتنیrecyclableواژههای مصوب فرهنگستانمحصولات یا موادی که قابل جمعآوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند