بازیافتن

bāzyāftan

معنی

۱. دوباره یافتن؛ پیدا کردن؛ چیز ازدست‌رفته را به‌دست آوردن.
۲. چیزی را به‌آسانی و بی‌زحمت به‌دست آوردن.

جست‌وجوی دقیق

بازیافتن

فرهنگ فارسی عمید

۱. دوباره یافتن؛ پیدا کردن؛ چیز ازدست‌رفته را به‌دست آوردن.۲. چیزی را به‌آسانی و بی‌زحمت به‌دست آوردن.

بازیافتن

بازیافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره یافتن . (ناظم الاطباء). باز به دست آوردن : که بیجان شده بازیابدروان و یا پیرسر مرد گردد جوان . فردوسی .همه بوم و بربازیابیم و تخت ببار آید آن خسروانی درخت . <p class="au

بازیافتن

دیکشنری فارسی به عربی

تعاف

بازیافتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

recover, recuperate, recycle, regain, retrieve

بازیافتن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: کمیت فتن، بازپس گرفتن، بازسازی کردن، احیا کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

بازیافتن (کامپیوتر)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

retrieve

بازیافتن (نیرو یا سلامتی و غیره)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

repair

بازیافتنی

recyclable

واژه‌های مصوب فرهنگستان

محصولات یا موادی که قابل جمع‌آوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند

بازیافتنی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

recoverable

بازیافتنی مخلوط

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← پسماند بازیافتنی مخلوط

جست‌وجوی مشابه

بازیافتنی

recyclable

واژه‌های مصوب فرهنگستان

محصولات یا موادی که قابل جمع‌آوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند

بازیافتنی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

recoverable

بازیافتنی مخلوط

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← پسماند بازیافتنی مخلوط

بازیافتن (کامپیوتر)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

retrieve

پسماند بازیافتنی مخلوط

commingled recyclable

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مخلوطی از مواد بازیافتنی مختلف متـ . بازیافتنی مخلوط

جست‌وجوی متن

تعاف

دیکشنری عربی به فارسی

ترميم شدن , بهبود يافتن , بازيافتن

استراحت

فرهنگ فارسی عمید

بازایستادن از فعالیت جسمی یا فکری برای آرامش یافتن، دفع خستگی، بازیافتن نیرو، یا سلامتی.

باز

فرهنگ فارسی معین

[ په . ] 1 - پسوندی که به آخر برخی واژه ها افزوده می شود و معنای «تا این زمان » را می دهد مانند: از دیرباز. 2 - بر سر افعال درآید به معنی دوباره ، از نو: بازگشتن ، بازیافتن .

دوباره به‌دست آوردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: اختیار آتی ست آوردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، آب رفته به جوی بازآمدن، بازیافتن، بازیافت کردن، مجدداً تسخیر کردن، وصول کردن، زنده کردن، صاحب شدن

باز

فرهنگ فارسی عمید

مکرراً؛ ازنو؛ دوباره (در ترکیب با افعال): بازآوردن، بازایستادن، بازپرسیدن، بازدادن، بازگرفتن، بازگفتن، بازیافتن، ◻︎ پس بر سر این دوراههٴ آز و نیاز / تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز (خیام: ۹۲).

جست‌وجوی هم‌آغاز

بازیافتنی

recyclable

واژه‌های مصوب فرهنگستان

محصولات یا موادی که قابل جمع‌آوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند

بازیافتنی مخلوط

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← پسماند بازیافتنی مخلوط

بازیافتن (کامپیوتر)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

retrieve

بازیافتن (نیرو یا سلامتی و غیره)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

repair

بازیافتنی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

recoverable

درپیوند

بیشتر بدانید

بازیافتن

bāzyāftan

معنی

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی طیفی

جست‌وجوی هم‌آوا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی متن

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ فارسی طیفی

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آغاز

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی