بازیکنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ورزشکار، یار، پا، رقیب، حریف فوتبالیست، فوتبال▼ کُشتیگیر، والیبالیست، ملیپوش، ژیمناست، دونده، اسکیباز، شناگر، تیرانداز، کمانگیر، کاراتهباز، مشتزن، بوکسور، بسکتبالیست، آبباز، بازیگر، باستانیکار، ناجی غریق، آدمورزشکار استیل ورزشکار، شگرد فنون ورزشی، والیبال▼، فوتبال▼
بازقنلغتنامه دهخدابازقن . [ ق َ ] (اِخ ) نام دهی از نواحی طبس بیهق . (تاریخ بیهق ص 36). رجوع به بازقند شود.
دهانهبازکنtyre spreaderواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای باز کردن طوقههای تایر بهمنظور بازدید و معمولاً تعمیر آن
برترین بازیکنmost valuable player, MVPواژههای مصوب فرهنگستانعنوانی که سالانه به بازیکنی اعطا میشود که برای تیمش بیشترین ارزش را دارد
بازیکن پیرامونیperimeter playerواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، بازیکنی که در پیرامون محوطۀ سهثانیه استقرار مییابد
خطای حملهcharging foul, chargingواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، خطای بازیکن مهاجم بر روی بازیکن مدافعی که در وضعیت ایستا قرار دارد
بازیکن برتر مسابقهman of the matchواژههای مصوب فرهنگستانعنوانی نیمهرسمی که به بازیکنی اختصاص مییابد که در یک بازی مشخص بهترین عملکرد را داشته است متـ . بازیکن برتر، ستارۀ میدان، ستارۀ مسابقه
بازیکن پیرامونیperimeter playerواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، بازیکنی که در پیرامون محوطۀ سهثانیه استقرار مییابد
بازیکن حائلscreener, blockerواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، بازیکن مهاجمی که بین همتیمی و مدافع حریف قرار میگیرد تا مانع حرکت مؤثر حریف شود و همزمان فضای مناسب برای همتیمی خود ایجاد کند
برترین بازیکنmost valuable player, MVPواژههای مصوب فرهنگستانعنوانی که سالانه به بازیکنی اعطا میشود که برای تیمش بیشترین ارزش را دارد