باشامهفرهنگ فارسی عمیدچادر؛ چارقد؛ روسری زنان: ◻︎ دریده ماهپیکر جامه در بر / فکنده لالهگون باشامه بر سر (فخرالدیناسعد: لغتنامه: باشامه).
باشامهلغتنامه دهخداباشامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) چادر. معجری باشد که زنان بر سراندازند. (برهان قاطع). معجری که زنان بر سر اندازند و آنرا باشومه و باشام نیز گفته اند. مقنعه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). سرپوش چون دامن و چادر و امثال آن . مقنع. قناع . (شرفنامه
باشومهلغتنامه دهخداباشومه . [ م َ/ م ِ ] (اِ) چادری را گویند که زنان بر سر کنند. (برهان ) (آنندراج ). سرپوش زنان از چادر و غیره ، آنچنان که در مجمعالفرس آمده است . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192). مق
باشمهلغتنامه دهخداباشمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) صورتی از باشامه بمعنی سرانداز زنان . (مهذب الاسماء ذیل لغت خِمار). معجر زنان . روپاک . روسری . رجوع به خمار و نیز رجوع به باشامه شود.
باشومهلغتنامه دهخداباشومه . [ م َ/ م ِ ] (اِ) چادری را گویند که زنان بر سر کنند. (برهان ) (آنندراج ). سرپوش زنان از چادر و غیره ، آنچنان که در مجمعالفرس آمده است . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192). مق