بافرهنگلغتنامه دهخدابافرهنگ . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) (از: با + فرهنگ ). ادب آموخته . پرهیخته . ادب گرفته . ادیب . (یادداشت مؤلف ). || رفیع و بلندمرتبه . || پاک نژاد. || دانا. عاقل . (ناظم الاطباء).
متمدن شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بافرهنگ شدن، فرهیخته شدن ۲. پیشرفتهشدن ۳. مبادی آداب شدن ۴. شهرنشین شدن
مودبفرهنگ مترادف و متضادآدابدان، باادب، بافرهنگ، خلیق، تربیتیافته، فرهیخته، مبادیآداب، آدابآموخته، متادب ≠ بیادب