باقلوافرهنگ فارسی عمیدنوعی شیرینی که از آرد گندم، شکر، روغن، و مغز پسته و بادام و به شکل قطعههای لوزیشکل تهیه میشود.
باقلوالغتنامه دهخداباقلوا. [ ل َ ] (اِ) باقلبا. نوعی شیرینی که ازقند و بادام کوفته و بروغن سرشته و بدانه های پسته آمیخته پزند. قسمی شیرینی و آن بدین ترتیب پخته شود که قند و بادام بهم کوبند و بروغن سرشند و دانه های پسته ٔ نیم کوفته در آن ریزند و به هل و گلاب آمیزند و سپس آن خمیرمایه را در تابه ا
باقلوافرهنگ فارسی معین(لَ) ( اِ.)نوعی شیرینی که از آرد گندم و شکر و روغن و مغزپسته و بادام درست می کنند.
باقلاةلغتنامه دهخداباقلاة. [ ق ِ ] (ع اِ) یکی باقلاء. یک دانه ٔ باقلا.- باقلاة اسکندریه ؛ وزنی معادل نه قیراط. (مفاتیح خوارزمی ).- باقلاة مصریه ؛ وزنی معادل چهل و هشت جو، یعنی دوازده قیراط. (مفاتیح خوارزمی ).- باقلاة
باقلهلغتنامه دهخداباقله . [ ق ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) غله ایست که در هند نمیشود. (شرفنامه ٔ منیری ). || یکی از حبوبات است که در عربی باقلا و فول گویند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). و رجوع به باقلا شود.
باقلهلغتنامه دهخداباقله . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 15 هزارگزی شمال خاوری دیزگران واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 420 تن سک
باقلهلغتنامه دهخداباقله . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان که در 28 هزارگزی جنوب باختری هرسین بر کنار خاوری رودخانه ٔ گاماسیاب واقع شده است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای <span cla
باقلبالغتنامه دهخداباقلبا. [ ل َ ] (اِ) صورت دیگری از باقلوا. نوعی شیرینی که از قند کوبیده و بادام و روغن تهیه کنند. رجوع به باقلوا شود.
شیرینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت لات، تنقلات، حلوا، شیرینیِ تر، خشک، خامهای، دانمارکی، رولت سوهان، ارده، حلواارده، حلواشکری، قطاب، پشمک، گز، باقلوا، لوز، مسقطی، کاک، نانبرنجی، پیراشکی زبان، کشمشی زلوبیا، بامیه، غرابیه، غبیدهبادام بستنی، پلمبیر، فالوده، اسکیمو چیز شیرین آبنبات (چوبی، کشی، قیچی)، اطلسی، بُنبُن، پاستیل
خفنواژهنامه آزادبسیار جالب، خیلی شیک و در دید، هیجان انگیز و دلهره آور، استثنایی، موجب فخرفروشی و پزدادن 1. (خ َ ف َ )(غیررسمی)(صفت)(در گفتار عوام مستعمل باشد) بسیار ماهر، زبده، مسلط، حرفه ای یا بینظیر. مثال:یه پروژه خفن با یک گروه معمار خفن دارن انجام میدن. مثال:آدم خفنیه(یعنی:در شغل یا مهارت خود بسیار ماهر است) 2