بالابلندفرهنگ فارسی عمیدبلندبالا؛ قدبلند؛ بلندقامت: ◻︎ ز دست کوته خود زیر بارم / که از بالابلندان شرمسارم (حافظ: ۶۵۲).
بالابلندفرهنگ فارسی معین(بُ لَ) (ص مر.) 1 - آن که قدش دراز باشد، بلندقد، بلندقامت . 2 - طولانی تر از حد معمول ، دراز. 3 - کامل و بدون کم و کسر.
بلندقامتفرهنگ مترادف و متضادبالابلند، بلندبالا، دراز، رشید، سروقد، سروقامت، قدبلند ≠ کوتاهقد، کوتاهقامت