بالارفرهنگ فارسی عمیدتیر چوبی بزرگی که در سقف به کار میرفته؛ شاهتیر سقف؛ حمال؛ سرانداز؛ افرسب؛ فرسپ؛ افرسپ: ◻︎ به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز / به شب به چشم کسان اندرون ببینی کاه (رودکی: ۵۱۰).
بالارلغتنامه دهخدابالار. (اِ) شاه تیر را گویند و آن چوب بزرگ است که هر دو سر آن بر بالای دیوار عمارت باشد و سر چوبهای دیگر را بر بالای آن گذارند. (برهان قاطع). آن دار باشد که بدو خانه ها پوشند. فرسب باشد. (فرهنگ اسدی ).تیر سقف که فرسب و فلوزه هم گویند. (فرهنگ شعوری ج <span class="hl" dir="ltr"
بالاگرلغتنامه دهخدابالاگر. [ گ ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای در ایالت بارسلون از کشور اسپانیا. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206).
بالاگرلغتنامه دهخدابالاگر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) ستون . (فرهنگ نظام ) (برهان قاطع) (جهانگیری ). ستون خانه . (فرهنگ شعوری ) (آنندراج ). || چوب بزرگ . چوبی باشد که در پوشش عمارت بر بالای شاه تیر گذارند و باقی اسباب خانه پوشیدن را بر بالای آن بگسترانند. (آنندراج ) (برهان قاطع). بالار. (فرهنگ ضیاء). و
بالئارلغتنامه دهخدابالئار. [ ل ِ ] (اِخ ) (جزایر...) مجمعالجزائری است در اقیانوس اطلس دارای حدود 339000 تن جمعیت و حاکم نشین آن پالاماست که در جزیره ٔ ماژورک واقع است . آب و هوای آن معتدل و تجارت مردم آن بیشتر با اسپانیا و فرانسه و الجزیره و انگلستان است .
بالاراتلغتنامه دهخدابالارات . (اِخ ) نام محلی است در ایالت ویکتوریا از محال استرالیا که معادن طلای آن معروف است و بیش از 30000 تن سکنه دارد که اکثر کارگران معدن هستند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206
بالارستاقلغتنامه دهخدابالارستاق . [ رُ ] (اِخ ) از دهات هزارجریب مازندران . و رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 85 و 165 شود.
بالارولغتنامه دهخدابالارو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بالارونده . که بالا رود. صاعد. بررونده . به علو گراینده . مرتقی . و رجوع به بالارفتن شود. || (اِ مرکب ) این کلمه بجای «آسانسور» پذیرفته شده است .دستگاهی که درون آن جای گیرند و به طبقات ساختمان برروند و فرود آین
بالارستملغتنامه دهخدابالارستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان قائم شهر که در7 هزارو پانصدگزی شمال باختر شاهی به بابل در دشت واقع است . ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل مرطوب و10 تن سکنه ، آب آن ا
بالاللغتنامه دهخدابالال . (اِ) بالار. (جهانگیری ). ستون و چوب پوشش عمارت . (برهان قاطع). شاه تیر بزرگ خانه . (آنندراج ). تیر سقف . (فرهنگ شعوری ). تیر خانه . (اوبهی ). بالاگر. || پاره از چوب . (آنندراج ). || درخت سطبر. (آنندراج ). و نیز رجوع به بالار و بالاگر شود.
بالاگرلغتنامه دهخدابالاگر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) ستون . (فرهنگ نظام ) (برهان قاطع) (جهانگیری ). ستون خانه . (فرهنگ شعوری ) (آنندراج ). || چوب بزرگ . چوبی باشد که در پوشش عمارت بر بالای شاه تیر گذارند و باقی اسباب خانه پوشیدن را بر بالای آن بگسترانند. (آنندراج ) (برهان قاطع). بالار. (فرهنگ ضیاء). و
بالاراتلغتنامه دهخدابالارات . (اِخ ) نام محلی است در ایالت ویکتوریا از محال استرالیا که معادن طلای آن معروف است و بیش از 30000 تن سکنه دارد که اکثر کارگران معدن هستند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206
بالارستاقلغتنامه دهخدابالارستاق . [ رُ ] (اِخ ) از دهات هزارجریب مازندران . و رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 85 و 165 شود.
بالارولغتنامه دهخدابالارو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بالارونده . که بالا رود. صاعد. بررونده . به علو گراینده . مرتقی . و رجوع به بالارفتن شود. || (اِ مرکب ) این کلمه بجای «آسانسور» پذیرفته شده است .دستگاهی که درون آن جای گیرند و به طبقات ساختمان برروند و فرود آین
بالارستملغتنامه دهخدابالارستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان قائم شهر که در7 هزارو پانصدگزی شمال باختر شاهی به بابل در دشت واقع است . ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل مرطوب و10 تن سکنه ، آب آن ا