بالهلغتنامه دهخداباله . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) بالِت . نوعی رقص دسته جمعی . رقص با گروه . رقص دسته جمعی که قسمتی از آداب و عادات جمعی را نشان دهد. اساس بالة است این رقصها در بین ملل از ایام قدیم رواج داشت ، مثلا هندوستان توانسته است رقصهای خود را از هزاران سال پیش تا کنون حفظ کند و آنرا بهمان
بالهلغتنامه دهخداباله . [ ] (اِ) رازی گوید آن نباتی است دشتی وشاخهای او جعد باشد و بیخ های او کج باشد و بر وی مویهای خردخرد باشد، و هر نباتی یا میوه ای که او را مویها بود چنانکه آبی را از میوه ها، و خس الحمار را ازنباتها، عرب او را زغب گوید و زغب آن مویهای خرد باشد که بر جوجه ٔ مرغ باشد در وق
بالهفرهنگ فارسی عمیدرقص یکنفری یا دستهجمعی همراه با موسیقی و لباس مخصوص که معنی و مفهوم یا داستان یا سرگذشتی را بدون تکلم و فقط بهوسیلۀ ژستها و حرکات خود ادا میکند.
بالهفرهنگ فارسی عمید۱. بال؛ بال کوچک.۲. (زیستشناسی) اندامها یا پرههای بدن ماهی که به کمک آنها شنا میکند.
دیگ بخار لولهآتشیfire tube,fire boiler, donkey boiler,fire-tube boilerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیگ بخار که در آن هوای بسیار داغ از داخل لولههایی میگذرد و باعث جوشیدن و بخار شدن آب میشود
بولةلغتنامه دهخدابولة. [ ب ُ وَ ل َ ] (ع ص ) بسیار کمیزاندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
بالهالغتنامه دهخدابالها. (اِ) بطور مجاز از برای باد و شعاع آفتاب و اشاره به محافظت حضرت اقدس الهی میباشد، و گاهی اشاره به انتشار عساکر هجوم آور دشمن میباشد، توجه و حفظ با ملاطفت خدای تعالی که درباره ٔ قوم خود دارد به توجهی که عقاب نسبت به جوجه های خود دارد تشبیه شده است . (از قاموس کتاب مقدس )
بالهارودلغتنامه دهخدابالهارود. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در آذربایجان که از کوههای اوجارود سرچشمه گیرد و وارد دریاچه ٔ محمودچاله شود. (از جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 39).
finsدیکشنری انگلیسی به فارسیباله ها، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
کوسهایانLamnidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ کوسهسانان با دو بالۀ پشتی و یک بالۀ مخرجی کوچک و بالههای سینهای بزرگ و یک بالۀ دمی هلالی
بالهالغتنامه دهخدابالها. (اِ) بطور مجاز از برای باد و شعاع آفتاب و اشاره به محافظت حضرت اقدس الهی میباشد، و گاهی اشاره به انتشار عساکر هجوم آور دشمن میباشد، توجه و حفظ با ملاطفت خدای تعالی که درباره ٔ قوم خود دارد به توجهی که عقاب نسبت به جوجه های خود دارد تشبیه شده است . (از قاموس کتاب مقدس )
بالهارودلغتنامه دهخدابالهارود. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در آذربایجان که از کوههای اوجارود سرچشمه گیرد و وارد دریاچه ٔ محمودچاله شود. (از جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 39).
دبالهلغتنامه دهخدادباله . [ دَل َ / ل ِ ] (اِ) دبال که ترنج باشد. (برهان ). ترنج را گویند. (جهانگیری ). باتو. (از برهان ) : آمدن لاله و گذشتن او کردلاله ٔ رخسار من چو زرد دباله .ناصرخسرو.
دنبالهلغتنامه دهخدادنباله . [ دُم ْ ل َ/ ل ِ ] (اِ مرکب ) دم و دنب . (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم
دوبالهلغتنامه دهخدادوباله . [ دُ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) دارای دوبال . || هواپیما که دوبال دارد. (یادداشت مؤلف ).
چهاربالهلغتنامه دهخداچهارباله . [ چ َ /چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) نام حشره ای دارای چهار بال و در هر دو سوی بدن دو پر برای پرواز دارد. و این حشره به مرکبات زیان فراوان رساند. (یادداشت مؤلف ).