بالودنلغتنامه دهخدابالودن . [ دَ ] (مص ) افزودن . بالیدن . نموکردن . بزرگ شدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ شدن و برآمدن و نموکردن : این نسب پیوسته او را بوده است کز شهنشاهان مه بالوده است . مولوی (ازجهانگیری ) (از شعوری ).<
بولودیونلغتنامه دهخدابولودیون . (معرب ، اِ) بولوبودیون . رجوع به کلمه ٔفوق و تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه شود.
بالاییدنلغتنامه دهخدابالاییدن . [ دَ ] (مص ) پالانیدن . (ناظم الاطباء)، افزودن . رجوع به پالاییدن شود.- بربالاییدن ؛ تحریک کردن . برانگیختن . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بربالانیدن است . رجوع به بالانیدن و رجوع به اشباب شود.
بالیدنلغتنامه دهخدابالیدن . [ دَ ] (مص ) نشو و نما و فزونی اندامها باشد از همه سو. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نمو کردن . (ناظم الاطباء). دراز شدن چنانکه در گیاه و امثال آن . نشاء. (ترجمان القرآن ). بالش . نشو و نما. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (فرهنگ نظام ). گوالیدن . رشد. رستن . روییدن .(فرهنگ اسدی )
بیولیدنلغتنامه دهخدابیولیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) امید داشتن . || اعتماد کردن . || ملاحظه کردن . (ناظم الاطباء).
بولدانلغتنامه دهخدابولدان . [ ب َ / بُو ] (اِ مرکب ) کمیزدان و ظرفی که در آن بول کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).