بامروتلغتنامه دهخدابامروت . [ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) (از: با+ مروت ) که مروت داشته باشد. جوانمرد برابر لامروت . (صوت اصلی کلمه ٔ مروت در زبان عربی مروءة است ) : خجند با کشت و برز بسیار است و مردمانی بامروت . (حدود العالم ). و مردمان این شهر (حمص ) پاک جامه و بامروت و نی
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق (مثل اینکه مرد بامرد ویا زن بازن دفع شهوت نماید)دیکشنری فارسی به عربیشاذ جنسيا
بمرودلغتنامه دهخدابمرود. [ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین ، شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 815 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).